
Home > عالمین خائن > سیاست

از آقازادگی تا افشاگری ؛مهدی خزعلی گرگی در لباس میش
آقازاده ی ضد جمهوری یا بازجوی حکومتی ؟
مقدمه:
در بسیاری از نظام های سیاسی، به ویژه در جوامع اقتدارگرا یا در حال گذار، جریان هایی با عنوان اصلاح طلب نقش پررنگی در فضای رسمی بازی میکنند. اما پرسش کلیدی آن است که آیا اصلاح طلبی واقعاً نیرویی برای تغییر است یا صرفاً پوششی نرم برای تداوم ساختار سلطه؟
برای پاسخ به این پرسش، باید ابتدا ماهیت اصلاحطلبی، تفاوت آن با تفکر انقلابی و سپس دیدگاه های انتقادی شکل گرفته پیرامون این مفهوم را بررسی کرد.
تعریف کلی اصلاحطلبی (Reformism):
اصلاح طلبی به مجموعهای از گرایش های سیاسی اطلاق میشود که خواهان تغییرات تدریجی، قانونی و درون ساختاری در یک نظام سیاسی یا اقتصادی اند، بدون آنکه ساختار کلی قدرت را زیر سؤال ببرند یا به دنبال فروپاشی نظم موجود باشند.
این رویکرد، در تقابل با تفکر انقلابی (Revolutionary) قرار دارد.
در حالیکه تفکر انقلابی بر گسست ریشه ای از نظم موجود، تغییرات سریع و ابزار های رادیکال تأکید دارد، اصلاح طلبی با حفظ ساختار موجود، میکوشد از طریق مذاکره، قانون گذاری و نهاد های رسمی، شرایط را به تدریج بهبود بخشد.
در سیاست مدرن، اصلاح طلبی معمولاً با احزاب سوسیال دموکرات، لیبرال، یا جناح های میانه رو همراه است و بخشی از فضای قانونی قدرت محسوب میشود.
بخشی از نقد های نظری و ساختاری به اصلاح طلبی:
-اصلاحطلبی به مثابه «تنظیم نرم سرمایه داری»
در سنت مارکسیستی و نظریه پردازان چپ انتقادی، اصلاح طلبی ابزاری برای مدیریت بحران سرمایه داری تلقی میشود:
هربرت مارکوزه در One Dimensional Man می نویسد اصلاح طلبی به جای تغییر واقعی، احساس رضایت مندی کاذب تولید میکند.
همچنین اسلاوی ژیژک نیز معتقد است:
Reformism offers the illusion of change while leaving the real power untouched.”
ترجمه: اصلاحطلبی توهم تغییر را عرضه میکند، در حالی که قدرت واقعی را دست نخورده باقی میگذارد.
-اصلاح طلبی در کشورهای جهان سوم: تاکتیکی برای حفظ نظام
حمید دباشی در Iran: A People Interrupted اصلاحطلبی را در متن جمهوری اسلامی ایران چنین توصیف میکند:
اصلاح طلبی به جای آنکه نیرویی مستقل برای تغییر باشد، به مکانیسمی برای باز تولید مشروعیت در دوران بحران تبدیل شده است.
در جهان سوم، اصلاح طلبان اغلب از دل همان سیستم حاکم بیرون میآیند و نقش شان تعویق اعتراضات رادیکال و منحرف کردن مطالبات بنیادی است.
نظریه “سوپاپ اطمینان”: سرکوب نرم اجتماعی
در دیدگاه های جامعه شناختی (الهام گرفته از گرامشی و شانتال موف)، اصلاح طلبی نوعی سوپاپ اطمینان اجتماعی است: کاهش نارضایتی عمومی و ایجاد امید واهی به تغییر نمایشی از دموکراسی برای حفظ کنترل و جلوگیری از انفجار سیاسی.
-شکست ساختاری اصلاح طلبی در تحقق وعده ها:
در کشورهایی مانند ایران، مصر، ونزوئلا و الجزایر اصلاح طلبی معمولاً به دلایل زیر ناکام بوده است:
- حوزه اختیارات محدود
- وابستگی به قدرت حاکم
- نداشتن پایگاه اجتماعی واقعی
- در نتیجه، اصلاحطلبی در افکار عمومی به عنوان جریان وعده فروشِ بی عمل شناخته میشود.
تاریخچه اصلاحات در ایران به تلاش هایی برای تغییر و بهبود ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور از طریق روش های تدریجی و مسالمت آمیز اشاره دارد. این تلاش ها در دوره های مختلف تاریخی، از قاجار تا دوران معاصر با هدف نوسازی و رفع نابرابری ها انجام شده اند اما اغلب با موانع جدی مواجه شده و به شکست انجامیدهاند. در ادامه، مروری بر اصلاحات دوره پهلوی دوم و جمهوری اسلامی و دلایل شکست آنها می پردازیم :
:دوره پهلوی دوم (انقلاب سفید؛ ۱۳۴۱-۱۳۵۷ شمسی)-
اصلاحات ارضی و انقلاب سفید: انقلاب سفید با محوریت اصلاحات ارضی، توزیع زمین میان کشاورزان و لغو نظام ارباب-رعیتی، به همراه اصلاحات اجتماعی مانند حق رأی زنان و آموزش همگانی، از مهمترین تلاش های اصلاحی محمدرضا شاه بود.
دلایل شکست:
اهداف سیاسی پنهان: اصلاحات ارضی بیش از آنکه به نفع کشاورزان باشد، به دنبال تضعیف مالکان بزرگ و روحانیون (اوقاف) و تحکیم قدرت شاه بود. این امر باعث شد دهقانان، که اغلب توانایی مدیریت زمین ها را نداشتند، متضرر شوند.
مقاومت گروه های سنتی: علما با استناد به قوانین اسلامی مالکیت خصوصی و روحانیون به دلیل از دست دادن زمین های اوقافی با اصلاحات مخالفت کردند.
ناکارآمدی شرکت های کشت و صنعت: طرح ادغام زمین ها از طریق شرکت های کشت و صنعت به دلیل فساد، مدیریت ضعیف و بی توجهی به نیاز های کشاورزان شکست خورد.
عدم اصلاحات سیاسی: تمرکز بر اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بدون تغییرات سیاسی (مانند دموکراسی و آزادی بیان) باعث نارضایتی روشنفکران و طبقه متوسط شد.
وابستگی به غرب: حمایت آمریکا از اصلاحات و اتهام وابستگی شاه به غرب، به ویژه پس از کاپیتولاسیون، واکنش منفی در جامعه ایجاد کرد.
تورم و نابرابری اقتصادی: رشد اقتصادی ناشی از درآمد های نفتی در دهه ۱۳۵۰ با تورم و نابرابری همراه شد که نارضایتی عمومی را تشدید کرد.
-دوره جمهوری اسلامی (اصلاحات سیاسی و اجتماعی پس از ۱۳۵۷):
دوره بازرگان (۱۳۵۸): مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت به دنبال اصلاحات گام به گام و ایجاد حکومتی دموکراتیک بود، اما با اشغال سفارت آمریکا و فشار گروه های رادیکال چپ و مذهبی، دولتش سقوط کرد.
دلایل شکست: مقاومت نیرو های انقلابی رادیکال، فقدان انسجام در دولت موقت و فضای بحرانی پس از انقلاب مانع از تحقق اصلاحات شد.
دوره خاتمی (۱۳۷۶-۱۳۸۴): محمد خاتمی با شعار جامعه مدنی، آزادی بیان و گفت و گوی تمدن ها، اصلاحات سیاسی و فرهنگی را دنبال کرد. این دوره شاهد گسترش مطبوعات، فعالیت احزاب و تقویت نهاد های مدنی بود.
دلایل شکست:
مقاومت نهاد های انتصابی: نهادهای قدرتمند مانند شورای نگهبان و قوه قضائیه با رد صلاحیت ها و سرکوب مطبوعات، اصلاحات را محدود کردند.
نبود برنامه بلندمدت: اصلاح طلبان برنامهای مدون برای تغییرات ساختاری نداشتند و بیشتر به کسب قدرت در انتخابات متمرکز بودند.
نا امیدی عمومی: ناتوانی در تحقق وعده های اقتصادی و سیاسی (به دلیل محدودیتهای ساختاری) باعث کاهش حمایت مردمی شد.
فساد و انحصار طلبی: برخی اصلاح طلبان به فساد و انحصار سیاسی متهم شدند که اعتماد عمومی را تضعیف کرد.
رویداد های ۱۳۸۸: اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ و سرکوب معترضان، اصلاحطلبی را به حاشیه راند و بسیاری را از امکان اصلاحات ناامید کرد.
دوره روحانی (۱۳۹۲-۱۴۰۰): حسن روحانی با وعده اعتدال و بهبود اقتصادی (به ویژه از طریق برجام) به قدرت رسید، اما ناکامی در تحقق وعده ها و مشکلات اقتصادی، اصلاح طلبان را تضعیف کرد.
دلایل شکست: وابستگی به مذاکرات هسته ای، تحریم های آمریکا، مقاومت نهاد های اصولگرا و ناتوانی در مدیریت بحران های اقتصادی باعث کاهش اعتبار اصلاح طلبان شد.
دلایل کلی شکست اصلاحات در ایران:
مقاومت ساختار های سنتی و قدرت های داخلی: در همه دوره ها، گروه های ذی نفع (دربار، رهبر٫ علما، مالکان و نهادهای انتصابی) با اصلاحات مخالفت کردند (آنچه اغلب در سیستم های تک حزبی قابل مشاهده است)
نفوذ خارجی: دخالت قدرت های خارجی (روسیه، انگلیس، آمریکا) در مقاطع مختلف، از قاجار تا کودتای ۱۳۳۲ تا به کار امدن جمهوری اسلامی و تا به امروز اصلاحات را مختل کرد.
فقدان پایگاه اجتماعی قوی: اصلاح طلبان اغلب نتوانستند حمایت گسترده مردمی را جلب کنند، بهویژه در مناطق روستایی یا طبقات محروم.
نبود برنامه بلندمدت: اصلاحات اغلب کوتاه مدت و بدون استراتژی جامع بودند که باعث ناپایداری نتایج شد.
تنش بین اصلاحات و انقلاب: در برخی دوره ها (مانند ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸)، ناکامی اصلاحات به رادیکال شدن جامعه و حرکت به سمت انقلاب یا اعتراضات منجر شد.
عدم توازن بین اصلاحات سیاسی و اقتصادی: تمرکز بیش از حد بر اصلاحات اقتصادی (مانند انقلاب سفید) بدون توجه به آزادی های سیاسی یا بالعکس، باعث نارضایتی گروه های مختلف شد.
در نتیجه اصلاحات در ایران، از قاجار تا جمهوری اسلامی، به دلیل موانع ساختاری، مقاومت گروه های ذی نفع، دخالت خارجی و ناتوانی در جلب حمایت گسترده مردمی، اغلب با شکست مواجه شدهاند. با این حال، این تلاش ها زمینه ساز آگاهی اجتماعی و تغییرات تدریجی در بلند مدت بوده اند، هر چند به اهداف اصلی خود نرسیده اند. برای موفقیت اصلاحات در آینده، نیاز به برنامه ریزی بلند مدت، تقویت جامعه مدنی و ایجاد توازن بین اصلاحات سیاسی و اقتصادی احساس میشود.
اصلاح طلبی و سازش با استبداد در پوشش دموکراسی:
در نظام های شبه توتالیتر، اصلاح طلبی به نقش سیاسی تعریف شده و بی خطر تقلیل مییابد:
حضور آن توجیه گر “تکثر ساختگی” است، اما عبور از خطوط قرمز برایش ممنوع است.
نمونه ی موردی از نمایشی بودن اصلاح طلبی در ایران:
مهدی خزعلی، اصلاح طلب یا توجیه گر قدرت؟
در ادامه این گزارش، به مجموعه فعالیت های سیاسی و رسانه ای مهدی خزعلی خواهیم پرداخت؛ شخصیتی که خود را اصلاح طلب معرفی میکند، اما در مواضع متعدد، وفاداری بی قید و شرط خود به کلیت نظام جمهوری اسلامی را آشکارا اعلام کرده و حتی تأکید کرده که «اگر لازم باشد، برای این نظام به جبهه هم میرود».
این گونه اصلاح طلبی که نه تنها تمایلی به عبور از ساختار قدرت ندارد، بلکه خود را مدافع نظام در بزنگاه های بحرانی معرفی میکند، دقیقاً همان الگوی ”اصلاحطلبی درونساختاری” است که به عنوان سوپاپ اطمینان نظام های استبدادی شناخته شده است.
در این بخش، با استناد بر سخنان، مصاحبه ، یادداشت ها و اخبار رسمی مرتبط با مهدی خزعلی به بررسی تطبیقی مواضع او با نظریه های انتقادی اصلاح طلبی خواهیم پرداخت؛ تا مشخص شود چگونه فردی که از سوی برخی منابع، بازجوی ویژهی اطلاعات و بازیگر امنیتی ساختار قدرت در پوشش اصلاح طلبی خوانده میشود، با تکیه بر عنوان خود خواندهی دبیرکل جبهه آزاد (که حتی رسمی نیست) ، مدیریت نهاد هایی چون سرای قلم، انتشارات حیان و مجموعهای از شرکت های اقتصادی و فرهنگی وابسته را در اختیار دارد و از این طریق، در پنهان ترین سطوح به خاموش سازی صدا های مستقل، تحریف آگاهی جمعی و سرقت ثروت ملی ایران می پردازد.
او با بهره گیری از شگرد هایی چون دستگیری های نمایشی، مواضع متناقض و ادعاهای ظاهری درباره دفاع از مردم و آزادی بیان، در عمل نه تنها به روند آگاهی سازی خیانت میکند، بلکه نقشی محوری در تداوم ساختار فریب و سرکوب ایفا مینماید. بررسی موردی عملکرد خزعلی، میتواند الگویی روشن از نوعی از اصلاح طلبی باشد که در نهایت، بیش از آنکه صدای مردم باشد، زیر ساخت نرم افزاری سلطهی سیاسی است.
گستردگی شبکه ی نفوذی خاندان خزعلی در دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی:
زندگینامه سیاسی٬تبلیغی آیتالله ابوالقاسم خزعلی (پدر خاندان):
از افسانه تا قدرت:
آیتالله ابوالقاسم خزعلی، پدر خاندان خزعلی، از چهره های کلیدی ساختار جمهوری اسلامی است؛ کسی که در منابع رسمی، بهعنوان یک روحانی تبعیدی و مبارز معرفی میشود، اما در واقعیت جایگاه او در نهادهای قدرت نظام و نزدیکیاش به بالاترین حلقه های تصمیم گیری، نشانگر پیوندی عمیق با ساختار حاکم است.
او از اعضای بنیانگذار جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شورای نگهبان و عضو بلند پایه ی مجلس خبرگان رهبری بود؛ آنهم در دوران حساسی چون دهه شصت، زمانی که مقدمات سیاست های جمهوری اسلامی در سرکوب مطبوعات، حذف روشنفکران و پیش زمینهی قتل های زنجیرهای شکل گرفت. نقش او در تصویب قوانین ایدئولوژیک و تایید صلاحیت های سیاسی، یکی از نقاط اصلی نفوذ در ساختار قدرت جمهوری اسلامی بهشمار میرود.
ایت الله خزعلی بهویژه بهخاطر جمله مشهورش که گفته بود: «این قلم به دستان ضد ولایت فقیه باید نابود شوند»،برای همیشه در حافظهی تاریخی حذف منتقدان و شکلگیری فضای اختناق فرهنگی در دهه ۷۰ و ۸۰، باقی مانده است.
بر اساس برخی روایت ها، او از ۹ سالگی به مشهد فرستاده شد، و گفته میشود «با دعاهای مادرش زنده مانده بود» دعای خیر یا طلسم؟ معلوم نیست!! وی تحصیلات حوزوی را نزد بزرگانی همچون علامه طباطبایی، آیتالله بروجردی، آیتالله بهجت، آیتالله میرزا مهدی اصفهانی و شیخ جواد خندقآبادی فرا گرفت. سپس بهعنوان یک مبلغ فعال، در شهرهایی چون رفسنجان، زابل، گناباد، گناوه و دامغان فعالیت میکرد. در برخی منابع، از محکومیت به اعدام در دادگاه نظامی شاه اشاره شده که با وساطت بروجردی، حکم لغو شده است.
اما همین روایات، با تناقض هایی روبرو است:
چگونه کسی که در حلقه درس بزرگ ترین مراجع بود، تحت الحمایه شهربانی قرار میگرفت، و با این حال بهعنوان «چهره انقلابی تحت فشار» معرفی میشد؟ بهویژه که برخی اسناد نشان میدهد او در دوران پیش از انقلاب نیز مورد لطف شهربانی بود و حتی در یکی از اسناد به کمک گرفتن از شهربانی دامغان اشاره شده است.
در مجموع، روایت های رسمی دربارهی مبارزات خزعلی، با حضور مؤثر او در قلب نهادهای قدرت جمهوری اسلامی و نفوذش در ساختارهای امنیتی و فقهی، بیش از آنکه بازگو کنندهی مقاومت باشد، تأییدی است بر شکلگیری یک شجرهنامه قدرت دینی و سیاسی که پیش از انقلاب آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد.
خانوادهی آیتالله ابوالقاسم خزعلی٬ پس از استقرار جمهوری اسلامی به تدریج در سطوح مختلف نظام از سیاست و قضا تا بهداشت، اقتصاد، رسانه و حتی اپوزیسیون سازی نفوذ پیدا کرده است.
این ساختار، تنها محدود به حضور آیتالله خزعلی در مجلس خبرگان و شورای نگهبان نبود، بلکه با ازدواج های هدفمند، انتصابات حکومتی و گسترش کسب و کارهای خانوادگی در داخل و خارج ایران، به شبکهای چند لایه و پیچیده تبدیل شده که حضور آن در نهاد های تصمیم گیر نظام ادامه دار است.
برخی از مهمترین اعضای این شبکه:
• انسیه خزعلی، خواهر مهدی خزعلی، استاد دانشگاه الزهرا، معاون امور زنان ریاست جمهوری در دولت رئیسی، دارای تحصیلات حوزوی، دکترای زبان عربی و فعال با نام مستعار «زینب بروجردی» در دوران موسوم به انقلاب فرهنگی است.
• حمید رضازاده، فرزند انسیه خزعلی، ساکن کانادا، فعال در حوزه فناوری و طبق برخی گزارشها، از عوامل اصلی تجارت VPN و فیلترشکن در ایران بوده است. برخی رسانهها از او با عنوان «مافیای فیلترشکن ایران» یاد کردهاند.
• کبری خزعلی، دیگر خواهر مهدی خزعلی، عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان، از مدافعان ازدواج کودکان و چهرهای تندرو در حوزه سیاست های خانواده و زن در نظام است.
•فریدون نوحی بزنجانی همسر کبری خزعلی؛ رئیس بیمارستان قلب رجایی، مدیر بانک چشم جمهوری اسلامی و از مدیران انجمن قلب ایران. رسانهها از او با عنوان «مافیای قلب ایران» یاد کردهاند.
• احسان نوحی٫ فرزند کبری خزعلی٫ ساکن آمریکا و در شرکت گوگل مشغول به کار است.
• راضیه خزعلی،دیگر خواهر مهدی خزعلی، با محمدهادی مروی (معاون اول قوه قضاییه و رئیس دادگاه عالی انتظامی قضات) ازدواج کرد. وی از شاگردان روحالله خمینی بود.جالب است بدانید مرگ مروی در سال ۱۳۸۶، مشکوک گزارش شد.
• مرضیه خزعلی، استاد گروه معارف اسلامی دانشگاه الزهرا و دارای دکترای فرهنگ و تمدن اسلامی.
• علیرضا خزعلی، برادر مهدی، داماد محمدعلی شهیدی محلاتی (رئیس بنیاد شهید در دولت روحانی). او متهم به فساد مالی، پولشویی برای سپاه و همکاری با رسانههای ماهوارهای برونمرزی است.
• محمدحسین خزعلی (معروف به سمیر زند)، خواننده پاپ که پس از مهاجرت، به ایران بازگشت، کسب و کار هنری اش را راهاندازی کرد و حتی در جلسات رسمی مذهبی حضور یافت.
• همسر مهدی خزعلی، فاطمه موسوی بجنوردی، دختر برادر آیتالله سید محمد موسوی بجنوردی (عضو برجستهی شورای عالی قضایی و حقوق دان شاخص جمهوری اسلامی و از نزدیکترین چهره ها به بیت خمینی و پدرزن سید حسن خمینی) است. او دارای دکترای الهیات، متولد تهران و مدیر یک شرکت فعال فرهنگی است. همچنین عقد ازدواج آنها با مهدی خزعلی توسط رهبر انقلاب (امام خمینی) خوانده شده بود.
• فرزندان مهدی خزعلی (صالح، علی، زینب، زهرا) در فضای رسانه، پزشکی٬دانشگاهی٬تجاری و دفاع از پدر فعال اند. همچنین در کلینیکها، مؤسسات و انتشاراتهای خانوادگی چون «حنان» و «حیان» فعالیت دارند.
و اما مهدی خزعلی؛ فرزند نظام یا منتقد کنترلشده؟
در دل ساختار پیچیده و پرنفوذ خاندان خزعلی، چهرهای سربرآورد که تلاش کرد، خود را چهرهای مستقل، منتقد و حتی معترض به ساختار نظام معرفی کند: مهدی خزعلی.
او در زمان حیات پدرش، بهصورت رسمی و رسانهای از او اعلام برائت کرد؛ اقدامی که در ظاهر، نشانهی تضاد سیاسی میان دو نسل محسوب میشد، اما در عمل، بیشتر به یک ترفند هوشمندانهی رسانهای شبیه بود. این نمایش در حالی صورت گرفت که خودِ مهدی خزعلی همزمان در ساختار رسمی جمهوری اسلامی فعال بود؛ چه با انتشار کتاب های عقیدتی امنیتی، چه با مشارکت در نهادهای حکومتی و چه با استفاده از شبکه های خانوادگی در پروژههای فرهنگی و اقتصادی.
در همین راستا، اختلافات خانوادگی متعدد به عنوان یکی دیگر از جلوههای این تضادهای کنترل شده بروز یافته است. از جمله، شکایت رسمی یکی از خواهران مهدی خزعلی از او که منجر به صدور حکم زندان شد و افشاگری های رسانه ای بین مهدی و علیرضا. این ماجرا، همانند تقابل های دیگر درون این خانواده، بیش از آنکه حاصل تنش واقعی باشد، بخشی از نمایش برائت و استقلال نمایی برنامهریزیشده باشد که هدفش، تبرئه نسبی یا بازسازی چهره در افکار عمومی است.
همین دوگانگی گفتار و کردار، یکی از نشانه های مهم «پروژهسازی امنیتی» در قالب چهرههای بهظاهر معترض در ساختار جمهوری اسلامی است؛ الگویی که در سایر اعضای خانواده نیز تکرار شده: از مهاجرت و خوانندگی تا بازگشت و مدیریت منابع داخلی.
بیوگرافی و تحصیلات مهدی خزعلی:
مهدی خزعلی، متولد ۴ آذر ۱۳۴۴ در قم است. او دوران دبستان را ابتدا در قم و سپس در دامغان، همزمان با تبعید پدرش گذراند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و مهاجرت خانواده به تهران، در دبیرستان علوی که تحت نفوذ انجمن حجتیه اداره میشد، تحصیل کرد و دیپلم گرفت.
با آغاز جنگ ایران و عراق، در سنین نوجوانی به جبهه اعزام شد. در سال ۱۳۶۴ در کنکور شرکت کرد و وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. پس از ۷ سال، دکترای طب عمومی گرفت و سپس تا سال ۱۳۷۶، دورهی تخصص چشمپزشکی را در بیمارستان فارابی تهران پشت سر گذاشت.
مهدی خزعلی در سال ۱۳۶۵ با فاطمه موسوی بروجردی ازدواج کرد؛ جزئیات ارتباطات خویشاوندی و نقش این ازدواج در تثبیت موقعیت سیاسی و اقتصادی او، پیشتر در بخش «شبکه نفوذ خاندان خزعلی» به تفصیل بیان شده است. او در همان سال به دفتر بررسی ها و مطالعات نهاد ریاست جمهوری (در دورهی ریاست جمهوری ایت الله خامنهای) وارد شد و به مدت ۱۰ سال به صورت نیمه وقت در آن نهاد فعالیت کرد. بعدها در نوشته ای شخصی مدعی شد که از سال ۱۳۷۵ خود عهد کرده است هیچگونه مسئولیت رسمی حکومتی نپذیرد!
طبق نقلقول ها، در همان سال ها توانست نظر هاشمی رفسنجانی را جلب کرده و با نزدیکی به او، مأمور انتقال پیامهای امنیتی و گزارشهای غیررسمی از جلسات رفسنجانی به بیت رهبری شود؛ از جملهای منسوب به رفسنجانی دربارهی اینکه خامنهای با فشار شوروی به رهبری رسید، که گفته میشود خزعلی آن را منتقل کرده و همین انتقال، مقدمهی پروژهی ترور هاشمی رفسنجانی شد.
اکنون، با کنار گذاشتن نقابها، نگاهی دقیقتر به سوابق شخصی، تحصیلی و شغلی مهدی خزعلی خواهیم داشت:
اصلاحطلبی امنیتی: از جبهه آزادی تا بازی با مردم
گرچه مهدی خزعلی گاه با مواضعی تند علیه ساختار ظاهر شده، اما در بزنگاه های سیاسی، نقش واقعی او نه تقابل با قدرت، بلکه پایداریبخشی به همان ساختار از مسیر گفتمان اصلاحطلبانه بوده است در ادامه، نمونههایی از این رفتار متناقض را بررسی میکنیم.
دعوت به مشارکت در انتخابات و نقش جبهه آزادی:
یکی از نمونه های روشن، دعوت صریح او به حضور در انتخابات سال ۱۳۹۶ بود. او در بیانیهای مفصل، از مردم خواست «صندوق رأی را به همهپرسی بدل کنند» و حتی رأی دادن به یک نامزد رد صلاحیت شده را نوعی «مقاومت مدنی» معرفی کرد. بسیاری از تحلیل گران چنین تشویقات و بیانیه ها را بهعنوان بخشی از سیاست «سوپاپ اطمینان» جمهوری اسلامی معرفی میکنند؛ جایی که نیرو هایی به ظاهر منتقد با دعوت مردم به شرکت در انتخابات، مشروعیت نظام را تثبیت میکنند، این رفتار، همراستا با پروژه هایی تلقی میشود که هدف آنها کنترل گسلهای اجتماعی در مواقع بحران میباشد.
جالب است بدانید خود او چندین بار آرزوی ریاست جمهوری داشته اما هربار توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود.
خزعلی همچنین خود را دبیرکل حزبی به نام «جبهه آزادی» معرفی کرده؛ حزبی که نه شفافیت ساختاری دارد، نه عضو گیری علنی و نه سابقه ای در نهاد های حزبی کشور. چنین ساختار هایی که صرفاً در فضای مجازی فعال هستند، بیشتر به پوستهای برای گفتمان سازی کنترل شده و شباهت دارند تا یک حزب واقعی.
جنبش سبز؛ حمایت مشروط، نه حقیقی:
در سال ۱۳۸۸، مهدی خزعلی یکی از چهرههای فعال در فضای رسانهای جنبش سبز شد. مطالب انتقادی و صریح او علیه حکومت در وبسایت شخصی و صفحه فیسبوکش، موجب جلب توجه معترضان و محبوبیت اجتماعیاش شد.
در همین زمان، خزعلی با صدور بیانیهای شدیداللحن علیه حاکمیت، بهویژه در انتقاد از احمدینژاد، مورد توجه رسانهها قرار گرفت. اما در پی همین فعالیت ها و افشاگری برادرانش، او بازداشت و برای مدتی با محدودیت هایی چون لغو مجوز انتشارات و محرومیت از حقوق اجتماعی روبهرو شد.
با این حال، برخلاف بسیاری از فعالان جنبش سبز، نهتنها به حکم قطعی محکوم نشد، بلکه مجدداً آزاد شد و مجوز انتشارات خود را نیز بازپس گرفت؛ اقدامی که از سوی ناظران سیاسی بهعنوان نشانهای از جایگاه خاص و مأموریت امنیتی او در نظام جمهوری اسلامی تحلیل شده است
مخالفت با جنبش زن زندگی آزادی و انکار اعدام ها:
در جریان خیزش سراسری ۱۴۰۱، خزعلی بهصراحت با جنبش زن، زندگی، آزادی مخالفت کرد. او ادعا کرد که این جنبش «منحرف»، «فاقد ریشه» و صرفاً بر محور «مسئله حجاب» است.
وی در مصاحبههایی با رسانههای داخل و خارج، مدعی شد که برخی از پروندههای اعدام و شکنجه (مانند نیکا شاکرمی) ساختگی است و خواستار مدارک مستند شد و آنها را با اعدام های زمان پهلوی که از سوی دشمنان شاه به او نسبت داده میشد مقایسه کرد.
این مواضع که بهشدت با فضای عمومی جامعه در تضاد بود، نشان داد که او که در سال ۷۷ سینه چاک نظام بود. در سال ۸۸ در کنار جنبش سبز و مردم قرار گرفت اما در جنبش مردمی زن زندگی آزادی چهره ای دیگر از خود نشان داد. همین تضاد، یکی از مهمترین نشانههای نقاببرداری از چهرهای است که همانند دلقکی در سیرک نظام، مدام در حال ماسک عوض کردن هست!
افشاگری های کنترل شده: مهندسی نارضایتی، نه اعتراض
مهدی خزعلی در طول سال های فعالیت خود بارها به افشاگری های پر سر و صدا پرداخته است؛ از جمله:
• ادعای قتل احمد خمینی توسط حکومت و ارتباط آن با بیت رهبری؛
• ادعای نقش احمدینژاد و نزدیکانش در فساد مالی و سیاسی؛
• زیر سوال بردن مرجعیت آیتالله خامنهای و انتشار ادعاهایی درباره نحوه رسیدن او به مقام رهبری؛
• در مواردی نیز اشاره به پشت پردههایی مانند قتل کاظم سامی، یکی از اولین قتل های سیاسی دهه ۶۰.
اما نکتهی مهم این است که هیچ یک از این افشاگری ها هرگز به پیگیری قضایی، شکایت رسمی یا حتی تشکیل پرونده منجر نشدهاند. همچنین، خزعلی در این موارد، اغلب به منابع نامشخص یا شنیدههایی از جلسات خصوصی ارجاع داده و هرگز مستندات قابل استناد و رسمی ارائه نکرده است.
بسیاری از تحلیل گران معتقدند که این نوع افشاگری ها، نه از موضع افشاگری حقیقی، بلکه از موضع کنترل نارضایتی اجتماعی صورت میگیرد. یعنی او با طرح موضوعاتی نیمهممنوع، در ظاهر ساختارشکنانه سخن میگوید، اما عملاً خط قرمزهای نظام را رعایت میکند و هیچ گاه به لایه های واقعی قدرت نزدیک نمیشود. این مدل از رفتار سیاسی را میتوان بخشی از «مهندسی نارضایتی» نامید؛ جایی که مأموران رسانهای یا امنیتی با ایجاد فضا برای تخلیه هیجانات عمومی، مانع از انفجار واقعی خشم اجتماعی میشوند
نتیجهگیری داخلی این بخش:
مرور رفتارها و مواضع مهدی خزعلی نشان میدهد که او نه صرفاً یک اپوزیسیون منتقد و نه یک وفادار مطلق به ساختار قدرت است؛ بلکه در موقعیتی مبهم و مشکوک قرار دارد: جایی میان انتقادهای گزینشی و همزمان، وفاداری به خطوط قرمز نظام. او در بزنگاهها، با ظاهری منتقدانه، مردم را به مشارکت در انتخابات دعوت میکند٬ در شرایط بحران، مواضع انکاری و توجیهگرایانه اتخاذ میکند و در مقاطعی با افشاگری های حساب شده، موج اجتماعی ایجاد کرده، اما هیچ گاه به لایههای واقعی قدرت آسیب نمیزند.
رفتارهایی که در مجموع، بیشتر به نقش یک عامل مهندسیشده برای کنترل و مدیریت خشم عمومی شبیه است تا یک منتقد مستقل و مبارز.
پروژههای امنیتی: از «هویت» تا بازجویی و بازداشتهای نمایشی
از جمله مهم ترین ابعاد شخصیت مهدی خزعلی که همواره در سایه مانده یا با روایتهای مبهم همراه بوده، نقش او در پروژههای امنیتی جمهوری اسلامی است؛ پروژههایی که از دههی ۶۰ و ۷۰ با حضور در طرحهای فرهنگی اطلاعاتی آغاز شد و تا دهه های بعد در قالب بازجویی، مدیریت افکار عمومی، تأسیس مراکز پوششی و حتی بازداشت های هدفمند ادامه یافت.
مقدمهنویسی برای کتاب «هویت» و آغاز قتلهای زنجیرهای
یکی از نقاط عطف حضور مهدی خزعلی در ساختار امنیتی جمهوری اسلامی، مشارکت او در پروژهی «هویت» است. کتاب «هویت»، که با مقدمهی او در سال ۱۳۷۵ توسط انتشارات حیان منتشر شد، نسخه مکتوب همان برنامهی تلویزیونی جنجالی بود که با حمایت مستقیم سعید امامی (سعید اسلامی)، حسین شریعتمداری و شایانفر (تیم کیهان)، به هدف حذف و تخریب چهرههای روشنفکری در ایران طراحی شده بود.
مقدمهی خزعلی بر این کتاب حاوی جملاتی بود که به صراحت گفتمان رسمی امنیتی حکومت را تکرار میکرد:
«هویت، نقلی است مستند از صف آرایی بیگانگان و سخن ما در این برههی حساس که مقام معظم رهبری آن را شبیخون فرهنگی نامیدهاند، جز ابلاغ رسالت نبود.»
طبق گفتهی افراد مطلعی مانند فرج سرکوهی و گزارشهای متعدد رسانهای همزمانی انتشار این کتاب با آغاز موج حذف فیزیکی روشنفکران ایرانی در داخل و خارج ایران که در سال ۷۷ به قتل های زنجیرهای معروف شد، نقش خزعلی «شکار فرهنگی» و آمادهسازی ذهن مخاطب برای این پروژهی سرکوبگر را بهوضوح نشان میدهد. با وجود واکنشهای گسترده، او بعدها در وبسایت خود ادعا کرد:
"اولا من هیچ ارتباط تشکیلاتی و کاری با سعید امامی نداشتم .او در همه ی وزارتخانه ها و دانشگاه ها تحلیل سیاسی ارائه می نمود و گفتگوی من با او در حوزه ی تئوری و بحث دینی و فرهنگی بوده است و ثانیا در برنامه ی تلویزیونی هویت هیچ دخالتی نداشتم و من هم یک بیننده مثل همه ی مردم بودم اما آن برنامه تلویزیونی را به صورت مستند مکتوب منتشر کردم ."
و در نهایت هرگز از این پروژه و نقش سعید امامی در آن اعلام برائت نکرد، بلکه در نوشتهها و مصاحبههای بعدی نیز از سعید امامی دفاع کرد و حملات را تنها متوجه «عوامل اجرایی» دانست، نه آمران اصلی.
جالب است بدانید سعید امامی که از معاونان و نخبگان وزارت اطلاعات و بعدها متهم ردیف اول در پرونده قتل های زنجیرهای بود٬ بعد از فاجعه ی قتل ها و دستگیری٬ اعتراف کرد؛ این پروژه ها با اطلاع و دستور مستقیم از بیت رهبری و مقام ریاست جمهوری٬ طراحی و اجرا شده بود. سعید امامی در زندان با مرگی مشکوک مواجه شد، در حالی که مهدی خزعلی، نه تنها هیچگاه مورد پیگرد قرار نگرفت، بلکه به فعالیتهای فرهنگی، انتشاراتی، اقتصادی و سیاسی خود ادامه داد و از منافع مالی این پروژه نیز بهرهمند شد.
سرای قلم؛ از تریبون فرهنگی تا مرکز جذب و کنترل
در دهه های بعد، مهدی خزعلی با تأسیس «سرای قلم» پروژهی دیگری را دنبال کرد؛ پروژهای که در ظاهر رنگ فرهنگی داشت، اما به تدریج؛
۱. از نظر رسانه ای، پایگاه گفتوگو و پخش گفتمان های او٬
۲.از نظر سیاسی، مرکزی برای تجمع چهره های همسو و طرح حمایت از نامزدهایی نظیر مسعود پزشکیان٬
۳.از نظر اقتصادی، هزینه های مدیریتی-اجرایی و منابع تامین این هزینه ها؛ کانالی از پولشویی
و در نهایت سرای قلم در ظاهر بستری برای رشد نویسندگان و اهل فرهنگ اما عملاً مکانی ابزاری برای شناسایی، جذب و تخلیه اطلاعاتی نویسندگان جوان و فعالان فکری بدل شد.. بسیاری از چهرههایی که در این مؤسسه فعالیت داشتند، پیش از آنکه بتوانند فعالیت مستقلی در حوزه نشر و اندیشه داشته باشند، با پروندههای امنیتی مواجه شدند!
در جلسات هفتگی این مرکز، چهرههایی مانند دکتر قاسم شعلهسعدی، هادی غفاری و لطفالله میثمی حضور پیدا میکردند. اما در آبان ۱۳۹۱، با یورش مأموران امنیتی به این جلسات، بیش از ۵۰ نفر بازداشت شدند، از جمله شعله سعدی، مهدی خزعلی و دو فرزند او.
پس از این اتفاق، روشن شد که این جلسات تحت رصد و کنترل کامل نهادهای اطلاعاتی بودهاند و خود مهدی خزعلی نیز در جایگاه فعال اطلاعاتی یا رابط امنیتی ایفای نقش میکرده است.
از دیگر اهداف در جلسات سرای قلم، سخنرانی با ظاهری انتقادی علیه مکتب عرفان حلقه و محمدعلی طاهری و استفاده از انجمنهایی بود که خود وابسته به اطلاعات سپاه بودند. با وجود اعترافات شخصی او به عدم تحقیق، مطالعه و تخصص، خزعلی با اصرار بر نقد این مکتب، نشان داد که هدف او مشارکت در جنگ روانی حکومت علیه جریانهای مستقل معنویتگرا بوده است که در دهه ۹۰ در صدر اهداف بیت رهبری و سپاه ایران بود که با زندانی کردن بنیانگذار این مکتب؛ استاد محمد علی طاهری٬ سعی بر ایجاد رعب٬ وحشت و شک در اذهان عموم برای از بین بردن مربیان و معرفت پژوهان باقی مانده و جلوگیری از رشد و محبوبیت آن در میان مردم بود.
بازجویی از زندانیان سیاسی در نقش بازجوی ویژه:
به گفتهی برخی شاهدان عینی، از جمله مجتبی واحدی و همچنین منابع خبری مخالف جمهوری اسلامی، مهدی خزعلی در جریان برخی بازداشتهایش، در نقش مأمور نفوذی و بازجوی داخل زندان ظاهر شده است.
در پروندهی نوید افکاری و برخی دیگر از بازداشت های سیاسی، کاربران فضای مجازی با هشتگ هایی چون #بازجوی_خزعلی بارها او را افشا کردند. برخی شواهد حاکی از آن است که او در بند های خاص زندان اوین، با متهمان امنیتی و اپوزیسیون در ارتباط بوده و مأموریتهای اطلاعاتی انجام میداد.
بازجو با نقاب زندانی: بازداشتهای نمایشی و اعتصابهای غذای مشکوک
مهدی خزعلی بارها مدعی بازداشت و اعتصاب غذا شده است؛ اما بررسی جزئیات این بازداشتها، تصویر دیگری ارائه میدهد. بیشتر این بازداشتها نهتنها منجر به محکومیت قطعی یا صدور حکم رسمی نشدهاند، بلکه در بسیاری موارد، بدون کیفرخواست شفاهی یا علنی پایان یافتهاند. آزادیهای مکرر خزعلی، گاه با وساطت مادرش و گاه با دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی، بدون طی روال قانونی مرسوم، جای تردید گستردهای باقی میگذارد.
برای نمونه، جهاننیوز در سال ۱۳۹۰ گزارش داد:
«مهدی خزعلی در یکی از بازداشتها، با وساطت مادرش و دستور مستقیم مقام رهبری آزاد شده است.»
با این حال، تنها چندی بعد، خزعلی در نامهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۹۰ نوشت:
«حال مختارید پاسخ مرا حضوری دهید یا برای پنجمین بار راهی سلول انفرادیام نمایید…»
این لحن تهدیدآمیز و ادبیاتی تند علیه بالاترین مقام نظام، آنهم در شرایطی که شخص یادشده پیشتر با حمایت و دستور همان مقام از زندان آزاد شده بود، بهشدت شائبه نقشآفرینی در یک پروژهی امنیتی پیچیده و چندلایه را تقویت میکند.
افزون بر این، خزعلی در تیرماه ۱۳۹۰ رسماً اعلام کرد که از ایران خارج شده و تأکید کرد که این خروج هیچ ارتباطی با افشاگری هایش علیه احمدینژاد و خاندان حسابی ندارد. اما تنها چند ماه بعد، در مهر همان سال، خبر بازداشت او در بند ۳۵۰ زندان اوین منتشر شد؛ جایی که مدعی اعتصاب غذا نیز شده بود. این تناقض زمانی در ادعای خروج از کشور و هم زمان بودن با بازداشت رسمی، نشانهای روشن از سردرگمی عامدانه یا طراحیشده در روایتهای امنیتی و رسانهای او است.
در رسانههای فارسی زبان خارج از کشور، عدد اعتصاب غذای خزعلی تا بیش از ۲۶۰ یا ۲۸۵ روز عنوان شده است؛ اما هیچ منبع مستقل یا قابل استنادی این ارقام را تأیید نکرده است. حتی در گزارشهای دقیق حقوق بشری نیز، چنین عددی ثبت نشده و عمدتاً از قول «منابع نامشخص» بازنشر شدهاند. در همین زمینه، روزنامه کیهان در ۱۲ دی ۱۳۹۵ نوشت:
«مهدی خزعلی بارها اعتصاب غذای خود را شکسته اما شهامت اعلام آن را ندارد. او هر بار با فرار به جلو، سعی در ادامهی سناریو دارد.»
بررسی دقیقتر نشان میدهد که خزعلی در هر بازداشت، از اعتصاب غذا، انتشار مداوم وضعیت جسمی و تحریک فضای عمومی بهره برده٬ تا فشار رسانهای ایجاد کند و بازداشت موقت را بیاثر سازد. در یکی از موارد، تصاویر او در بیمارستان، با وجود ادعای کاهش وزن شدید، هیچ نشانی از تحلیل رفتگی جدی نداشت و برخی منابع، این عکسها را ویرایششده یا ساختگی دانستهاند.
نکته مهمتر آن است که در هیچیک از موارد بازداشت، نه تحقیقات بینالمللی آغاز شده و نه هیچ نهاد معتبر حقوق بشری بیانیه مستقلی درباره او صادر کرده است. این مسئله، در کنار آزادیهای بیسرانجام و بدون محاکمه، سؤالی بنیادین را پیش میکشد:
آیا مهدی خزعلی با نقاب زندانی سیاسی، در حال اجرای مأموریت های خاص امنیتی بوده است؟
برخی تحلیلگران معتقدند اعتصاب های غذای او نیز بخشی از پروژهی مظلومنمایی و نفوذ هدفمند در میان مخالفان نظام بوده است؛ روشی برای جلب حمایت خارجی، پاک کردن گذشتهی امنیتی خود و به دست آوردن جایگاهی در میان اپوزیسیون. چنین عملکردی، دقیقاً با سیاستهای کنترلشده جمهوری اسلامی در مدیریت نارضایتی های عمومی و پروژههای مهندسی اجتماعی و روانی سازگار است.
نتیجه گیری استراتژی های بازجویان سپاه:
با کنار هم قرار دادن شواهد مربوط به کتاب «هویت»، تأسیس و عملکرد سرای قلم، بازجوییهای داخل زندان و بازداشتهای پر رمز و راز، به روشنی میتوان دریافت که مهدی خزعلی یکی از بازیگران مهم پروژههای امنیتی نرم و فرهنگی جمهوری اسلامی بوده است.
او با مهارتی کم نظیر از مظلومنمایی، اعتصاب غذا و بازی رسانهای استفاده کرده تا خود را هم زمان «منتقد» و «زندانی سیاسی» معرفی کند؛ در حالی که همیشه میانبر آزادی بدون پیگرد نصیبش شد.
در کنار این٬ حضورش در بندهای خاصی مانند بند ۸ اوین با متهمان امنیتی ویژه، همگی فرضیهی «بازجوی در نقاب زندانی» را تقویت میکنند.
در مجموع، آنچه از این بخش برداشت میشود این است که نقش او نه فقط به عنوان یک مأمور ساده، بلکه بهعنوان یک چهرهی واسط با مأموریت جذب و مدیریت نارضایتی ها طراحی شده و ادامه یافته است. نمایش اپوزیسیون، اعتصاب غذا، انتقادهای کنترلشده و در عین حال عدم برخورد جدی با او، همه نشانه هایی از مأموریتی پیچیده و چندلایه است که در سال های اخیر به شیوهای جدید در میان چهره های اصطلاحاً منتقد گسترش یافته است.
دوگانگی های رسانه ای و ژست اپوزیسیونی:
در این بخش، به بررسی رفتار ها، مواضع و گفتارهای تناقض آلود و چندلایهی مهدی خزعلی می پردازیم؛ جایی که او همزمان در نقش یک منتقد سرسخت، افشاگر خطرناک٬ تاریخ دان و میهن دوست ظاهر میشود، اما در در اصل تنها به نفع ساختار قدرت و در هماهنگی با اهداف اطلاعاتی آن عمل میکند.
نمونههایی از این رفتارها با استناد به گفتارها و کنشهای خزعلی بررسی میشود:
۱. اسرائیل و جهان عرب؛ تضعیف هوشمندانه خط قرمزها:
خزعلی بارها در رسانههایی چون تیویایران ٫مواضع متضادی نسبت به اسرائیل گرفته است. از یکسو، در برخی یادداشتها و ویدیوها ادعا میکند:
«بعید میدانم اسرائیل تاکنون حتی ۴ ایرانی را کشته باشد. در حالیکه میلیونها ایرانی از زمان حمله عمر تا صدام، توسط عربها شهید شدهاند… چرا مرگ بر اسرائیل بگوییم وقتی فلسطینیها در جنگ ایران و عراق با صدام علیه ما جنگیدند؟ چرا بازیکنان ما از مسابقه با اسرائیل محروم میشوند در حالی که خود تیم ملی فلسطین پنج بازیکن اسرائیلی دارد؟»
اما این اظهارات متضاد، در نهایت در یک مسیر هم راستا عمل میکنند: تضعیف خط قرمزهای رسمی علیه اسرائیل، بدون عبور از ساختار کلان جمهوری اسلامی. مشابه همان تحلیلی که در گزارش Tehran Times به نقل از گورباچف آمده بود:
«بزرگ ترین خدمت ایران به تثبیت دولت اسرائیل در دوران احمدینژاد رخ داد… اظهاراتی چون انکار هولوکاست، اسرائیل را در جایگاه مظلوم قرار داد و کمکهای نظامی غرب را برایش تضمین کرد.»
در همین راستا، سخنان ظاهراً تند خزعلی، نیز در عمل به فراهم کردن زمینه مظلومنمایی اسرائیل تعبیر میشوند.
از سوی دیگر او در سخنرانیهایش بارها از ارتباط با جاسوس های اسرائیلی، ژنرالهای اطلاعاتی و متهمان امنیتی در زندانهای ایران گفته و مینویسد:
«در بند ۸ اوین، با جاسوسهای اسرائیلی، با کُمله، با پانترکیسم، با مجاهدین خلق همه صحبت میکردم…»
این دسترسی ویژه به طیف گستردهای از زندانیان خاص، در بندهای امنیتی و اتاقهای محدود، بار دیگر گمانهی نقشآفرینی اطلاعاتی یا بازجوی نفوذی را تقویت میکند.
همچنین، خزعلی با اشارههای متعدد به کابالا، طلسمهای یهودی، یهودیان انوسی و دشمنی تاریخی آنها با ایران، تصویری از یهود ارائه میدهد که عامدانه نظام صهیونیستی را از حکومت ایران جدا میسازد. بی آنکه به روابط پنهان، معاملات غیرعلنی یا تعامل های امنیتی جمهوری اسلامی با نهادهای صهیونیستی اشارهای کند.
با وجود مخالفت او با صهیونیسم، انتقاد از رژیم اشغالگر قدس و حمایت از فلسطین در دیگر مصاحبه های خویش با ردیف کردن پروندههای تاریخی علیه عربستان، عراق، سوریه و حتی حزبالله لبنان نتیجه میگیرد که دشمن واقعی ایران نه اسرائیل، بلکه جهان عرب است.
و در نهایت، جملهای از خزعلی که در رسانهها بازتاب گستردهای داشت، نشان میدهد چطور در بزنگاههای عاطفی دست به تمجید از دوران پهلوی میزند:
«مردان عراقی برای سکس به ایران میآیند… باید سر را پایین انداخت، زمان شاه از این خبرا نبود…»
این جمله ها، در کنار صدها اظهار متناقض دیگر درباره شاه، جمهوری اسلامی، یهود و اسرائیل، بخشی از الگوی ژست اپوزیسیون در خدمت ساختار هستند که در سراسر این گزارش تحلیل میشوند.
این بازی دوگانه، در فضای رسانهای داخل و خارج، موجب سردرگمی افکار عمومی میان موافق یا مخالف بودن با اسرائیل و متحد یا متضاد بودن با دیگر مسلمین جهان می شود.
۲. خاندان پهلوی؛ از ستایش رضا شاه تا اتهام خرافهسازی!
در یک ویدیو، خزعلی رضاشاه را مردی باوقار معرفی میکند که حتی در برابر پیشنهاد آتاتورک برای همراهی با یک دختر، مقاومت کرده است. اما در جایی دیگر، ادعا میکند چاه جمکران را رضاشاه ساخت تا جمهوری اسلامی آن را برای مبارزه با خرافه ببندد؛ادعایی که آشکارا با واقعیات تاریخی تناقض دارد و خود نشانهای از سوءاستفاده از روایتهای مذهبی و سیاسی است.
علاوه بر این، او مدعی میشود که پس از فوت پدرش، با دختر رضاشاه تماس گرفته تا بابت اقامت پدرش در خانه مصادره شده حلالیت بگیرد؛ حرکتی که به شدت پرسش برانگیز و متناقض با ژست ضد سلطنتی اوست.
۳. از قاسم سلیمانی تا صف اول نماز میت!
خزعلی بارها نقش قاسم سلیمانی را در گسترش بحرانهای منطقهای و هدر رفتن منابع ایران در سوریه محکوم کرده و حتی ادعا کرد:«قاسم سلیمانی داعش را ساخت! ما ۳۰ سال نفت مجانی به سوریه دادیم!»
اما همین شخص، در مراسم نماز میت قاسم سلیمانی در صف سوم و پشت مقامات نظام حاضر میشود. این حضور، تأیید نمادین سیاستهای رسمی نظام تلقی میشود و با هیچیک از نقدهای قبلیاش سازگار نیست.
۴. حمله به لاریجانیها؛ نقدی در چارچوب حفظ نظام:
در یک برنامه تلویزیونی، خزعلی با لحنی افشاگرانه میگوید:
«ما در جبهه میجنگیدیم، شما مزرعه شترمرغ درست میکردید!»
او از لاریجانیها بهعنوان «خوبهای سفره انقلاب» نام میبرد، اما خود و خانوادهاش نیز از همان سفرهی قدرت ارتزاق کردهاند. انتقادهای او، هیچگاه به ساختار فساد نظام نرسیده و صرفاً بر چهرههای منفور متمرکز بوده است.
۵. پزشکیان؛ از حملات تند تا حمایت انتخاباتی
خزعلی در دوره هایی بهشدت از مسعود پزشکیان انتقاد کرده و او را مهرهای بیخاصیت معرفی کرده است، اما در انتخابات ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲، از او حمایت کرده و او را راه نجات ایران دانسته است. این رفتار نشان میدهد که خزعلی تابع «استراتژی کنترل مشارکت» است، نه تحلیل واقعگرایانهی سیاسی.
۶. مولوی عبدالحمید و جمعه خونین زاهدان؛ سکوتی پرمعنا
در یکی از دردناکترین رخدادهای تاریخ معاصر، یعنی جمعه خونین زاهدان (۸ مهر ۱۴۰۱)، که در آن دهها نمازگزار بلوچ کشته شدند، خزعلی نه تنها موضع محکمی نگرفت، بلکه در سکوت و ابهام باقی ماند. هیچ اعلام رسمی یا محکومیت شفاف از سوی او ثبت نشده است، در حالی که ادعای حمایت از عدالت و اقوام ایرانی بخشی از ژست عمومی او بوده است.
نتیجه گیری:
رفتار و گفتار مهدی خزعلی در موضوعات حساس جغراسیاست٬ تاریخ ایران، دین و خرافات مذهبی، نمایانگر الگویی از مواضع دوپهلو و متناقض است که در تحلیلگران، این فرض را تقویت میکند که او مأموریت دارد افکار عمومی را به گونهای کنترلشده به سمت جدال های بیثمر هدایت کند. همان الگویی که بارها در پروژه های امنیتی جمهوری اسلامی دیدهایم: سخنانی جسورانه برای جلب اعتماد، همراه با خط قرمزهایی دقیق برای حفظ ساختار.
همانگونه که خزعلی در سیاست و رسانه، چهرهای متکثر و متناقض از خود به نمایش گذاشت، در عرصهی اقتصادی نیز با شبکهای از شرکتها، نهادها و امتیازها ظاهر شد که بررسی انها، لایهی دیگری از نفوذ و رانت را آشکار میکند٬ در ادامه به بررسی موردی می پردازیم:
تجارت و نفوذ اقتصادی: از انتشارات تا صادرات خاک
انتشارات حیان؛ از بنیاد مصادرهشده تا ابزار قدرت رسانهای
دربارهی چگونگی در اختیار گرفتن انتشارات حیان توسط مهدی خزعلی، دو روایت کاملاً متفاوت وجود دارد که بررسی هر دو برای درک واقعیت پشت ماجرا ضروری است.
روایت اول:
انتشارات حیان، که امروز تحت مدیریت مهدی خزعلی و همسرش فاطمه موسوی بجنوردی فعالیت دارد، نه یک پروژه شخصی فرهنگی، بلکه بنایی است بر ویرانهی یک مؤسسهی مصادرهشده. طبق گزارش منتشرشده در سایت پیکنت و منابع دیگر، اصل این نهاد قبل از انقلاب با نام «انتشارات حِیَم» فعالیت میکرده و یکی از مهمترین ناشران تخصصی کتاب های مرجع (از جمله لغتنامه های انگلیسی) بوده است.
گفته می شود پس از انقلاب، این مؤسسه به واسطهی نفوذ آیتالله ابوالقاسم خزعلی مصادره شد و در اختیار خانواده قرار گرفت. در دهه ۷۰، با نفوذ پدر و روابط نهادی، مالکیت این مجموعه به نام مهدی خزعلی ثبت شد و با تغییر نام به حیان، دوباره به عرصه نشر بازگشت. با وجود این پیشینه، مهدی خزعلی همواره کوشیده با روایتی احساسی از آغاز کار از زیرپله ، خود را بنیانگذار حیان معرفی کند.
روایت دوم٬ شکایت فرهاد تیمورزاده؛ روایت یک غصب حقوقی:
یکی از برجسته ترین جنجالها در رابطه با انتشارات حیان، به شکایت فرهاد تیمورزاده بازمیگردد. وی، مدیر انتشارات تیمورزاده، در دهه ۸۰ مدعی شد که خزعلی طی فرآیند خرید و واگذاری بخشی از امتیاز انتشارات، مفاد مالی قرارداد را بهصورت کامل اجرا نکرده و با سوءاستفاده از نفوذ قضایی، مانع پیگیری حقوقی ماجرا شده است.
فرهاد تیمورزاده طی چندین بیانیه رسمی اعلام کرده بود که بار ها برای احضار خزعلی به دادگاه تلاش کرده اما با مانع تراشی مواجه شده و حتی قاضی پرونده نیز در رفت و آمد دوستانه با خزعلی بوده است. در نهایت، تیمورزاده نیز در اقدامی عجیب و با وجود مستندات، پرونده را رها کرد.
این که آیا این عقبنشینی تحت فشارهای پشت پرده بوده یا ناامیدی از پیگیری بیطرفانه، هنوز مشخص نیست٬ آنچه روشن است، این ماجرا به خوبی نمایانگر استفادهی مهدی خزعلی از ترکیب قدرت قضایی، سیاسی و مالی است؛ همان الگویی که در سایر پروژههای او نیز تکرار میشود.
در نبود شفافیت حقوقی، بهخصوص در فضای فرهنگی ایران، بهسختی میتوان بین این دو روایت حکم قطعی صادر کرد؛ اما آنچه مسلم است، انتشارات حیان امروز نهتنها یک نهاد نشر، بلکه بخشی از ساز و کار قدرت رسانهای-اقتصادی خزعلی و خانوادهاش بهشمار میآید
شرکت های خانوادگی، خیریهها و پوششهای اقتصادی:
مهدی خزعلی تنها به انتشارات حیان محدود نماند. بررسیهای ثبتی و رسانهای نشان میدهد که او و اعضای خانوادهاش در شبکهای از شرکتهای خصوصی، مؤسسات خیریه و پوششهای فرهنگی و پزشکی نقش مؤثر داشتهاند.
۱. شرکت باستان معدن پودر:
فروش خاک جزیره هرمز؛ “آزمایش” یا قاچاق منابع ملی؟
یکی از جنجالیترین پروژه های اقتصادی مرتبط با خزعلی است. طبق اسناد رسمی ثبت شرکت ها و گزارش های رسانه ای، این شرکت در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ اقدام به صادرات گسترده خاک سرخ جزیره هرمز کرده است. این صادرات، که به بهانهی “آزمایشهای علمی” صورت گرفت، در حجم وسیع (صدها تن) انجام شد و انتقادهای فراوانی را بهدنبال داشت.
خزعلی در پاسخ به این انتقادات، مدعی شد که هدف صادرات، پژوهشی بوده است؛ اما رسانه ها و کارشناسان مستقل، آن را نمونهای از غارت منابع ملی در پوشش علمی دانستند. نکته نگرانکننده آن بود که هیچ نهاد نظارتی یا امنیتی به این پرونده ورود نکرد؛ موضوعی که بهوضوح از مصونیت اطلاعاتی خزعلی پرده برمیداشت.
حال این پرسش بنیادین مطرح است: کسی که حتی به خاک سرزمینش رحم نکرد و برای سود اقتصادی، به تاراج منابع ملی دست زد، چگونه میتواند ادعای میهن دوستی و دلسوزی برای نجات ایران و ایرانیان داشته باشد؟
از چهرهای که حرمت خاک وطن را چنین فروخت، نمیتوان انتظار داشت در بزنگاههای تاریخی، به مردمش وفادار بماند
۲. شرکت های خانوادگی:
بر پایهی اسناد ثبتشده در سامانه روزنامه رسمی و کدهای اقتصادی، اعضای خانوادهی مهدی خزعلی (از جمله همسر، دختر، پسر و برخی بستگان نزدیک) در هیاتمدیره یا موسسان شرکتهای زیر دیده میشوند:
• شرکت بهار اسکان یزد: حوزه فعالیت در زمینهی ساخت و ساز و املاک شغل معروف آقازادگان!
• شرکت میلِشبار یزد: احتمالاً فعال در حوزه حمل و نقل یا لجستیک.
• شرکت های ثبتشده در حوزه پزشکی و رواندرمانی که با کلینیکهایی مانند مرکز روانشناسی «حیان» در ارتباط بودهاند و به دست دخترش مدیریت می شود.
این شرکت ها عمدتاً فعالیت هایی ظاهراً مستقل دارند، اما ساختار حقوقی آنها به گونهای تنظیم شده که ارتباط آنها با بدنه قدرت و نهادهای فرهنگی اطلاعاتی مخفی بماند.
۳. انتشارات اباصالح؛ بازوی نشر ساختارشکن:
انتشارات اباصالح با انتشار کتاب هایی با محتوای مذهبی، سیاسی و ساختارشکن که برای انتشار از طریق «حیان» حساس هستند٬ در برخی دوره ها، بهعنوان بازوی نشر جبهه آزادی و بیانیه های انتخاباتی نیز عمل کرده است.
نکته مهم آن است که این نهاد نه تنها یک ابزار نشر، بلکه سکوی تبلیغاتی و هویت ساز برای جریان سیاسی خزعلی بوده است.
این سؤال همچنان مطرح است که چگونه فردی که بارها بازداشت شده، مدعی مظلومیت و فشارهای حکومتی است، میتواند هم زمان چندین شرکت خصوصی، نشر موفق، مجوزهای چاپ کتب، مجوز معدنی و فعالیت رسانهای داخلی و خارجی را با هم پیش ببرد؟
اقتصاد در خدمت چهره سازی امنیتی:
مرور فعالیت های اقتصادی مهدی خزعلی، از انتشارات حیان گرفته تا شرکتهای خصوصی، مراکز درمانی و حتی مجلات علمی، نشان می دهد که با فردی طرف هستیم که ترکیب کم نظیری از رسانه، سیاست، امنیت و اقتصاد را به کار گرفته است تا تصویری چندوجهی، پیچیده و اغلب فریبنده از خود ارائه دهد.
خزعلی نهفقط از ساختارهای رسمی قدرت فاصله نگرفته، بلکه توانسته با استفاده از پوشش های فرهنگی و نشر، شرکت های خانوادگی و پروژههای شبهعلمی، به حیات اقتصادی و سیاسیاش ادامه دهد؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از منتقدان واقعی، یا در زنداناند یا در تبعید یا در فقر مطلق.
او در ظاهر با فساد و رانت خواری مقابله میکند، اما خود یکی از روشن ترین مصادیق همان پدیدهای است که نقدش میکند: فردی با دسترسیهای خاص، شبکه خانوادگی گسترده، نهادهای پوششی و مصونیت اطلاعاتی قضایی.
پروندههایی اقتصادی او و بهره برداری از برند اپوزیسیون برای جلب اعتماد عمومی، همگی نمایانگر چهرهای هستند که در ظاهر صدای مردم است، اما در باطن، پیمانکار ساختار قدرت باقی مانده است.
همین امکانات گسترده و آزادی عمل در فعالیت های اقتصادی، در حالی که بسیاری از منتقدان واقعی حتی حق شغل آزاد ندارند، خود گویای پاداشیست که نظام به خزعلی برای خدماتش داده است؛ پاداشی به شکل رانت، مصونیت و میدان اقتصادی بیرقیب. او با پشتوانهی نظام، اقتصاد کشور را نه در خدمت مردم، بلکه در خدمت چهرهسازی امنیتی و منافع شخصی خود و خانوادهاش به کار گرفته است!!
در پایان؛ آنچه از زندگی، گفتار و رفتار مهدی خزعلی پیش روی ماست، نه یک داستان مقاومت، بلکه روایتی از هزار چهرگی بازجویان فرهنگی قدرت است؛ کسانی که با نقاب اصلاح طلبی، نقش بازوی نرم حکومت، وظیفه مهندسی افکار عمومی را بر عهده دارند.
او برای حفظ نفوذ و فریب افکار عمومی، به واکس زدن کفش زائران، تبلیغ دعاهایی چون شرفالشمس، نمایش درگیری با خانوادهاش و حتی استفاده ابزاری از فرزندانش متوسل میشود.
فردی که بتواند هم در تلویزیون شهرام همایون برنامه داشته باشد، هم در بیت رهبری رفت و آمد کند، هم در انتخابات رد صلاحیت شود و هم مردم را به رأی دادن دعوت کند، فقط یک معنا دارد:
خزعلی، بازجوی ویژهایست با مأموریت چندوجهی؛ یک مأمور نفوذی با چهرهای نرم که همزمان با رژیم، اپوزیسیون، رسانههای برون مرزی و فضای مجازی بازی میکند.
نمونهای از این پروژه، کتاب و برنامه تلویزیونی «هویت» بود؛ ابزاری برای تحقیر روشنفکران و تخریب معنویت و هویت فرهنگی ایران. در این گزارش، تنها یکی از چهرههای این پروژه را شناختیم.
آیا وقت آن نرسیده چهرههای دیگر را نیز بشناسیم؟
No reviews available for this report.