
Home > عالمین خائن > *علم
دکتری که ادعای همه چیز دانی دارد
دکتر محمدرضا سرگلزایی را میتوان یکی از معدود افرادی دانست که میتواند یونگ، مولانا، اوشو، سکولاریسم، مدیتیشن، دارو درمانی و ژنتیک را در یک سخنرانی کنار هم بیاورد، بدون آنکه کوچکترین توجهی به اختلاف و تضاد بین این خط های فکری متفاوت داشته باشد. یک جایی، او از کهنالگوهای یونگ صحبت میکند، در حالی که در سایر مواقع با استناد به نظریات رفتارگرایانه، که اساساً به بیاعتنایی به نهادهای درونی چون ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها تأکید دارند، انسان را موجودی کاملاً تابع عوامل بیرونی میداند. گاهی مدیتیشن را برای سلامت روان توصیه میکند، اما در جایی دیگر همه چیز را به ژنها تقلیل میدهد، طوری که اگر از او بپرسید چرا باید مراقبه کنیم، شاید بگوید: “چون احتمالاً در ژنهای اجدادتان بوده!”
او گاهی مولانا را مثال میآورد تا عرفان را در خدمت حرفهایش بگیرد و گاهی همان مولانا را زمین میزند تا بگوید که عرفان جز خرافه نیست. در یک مصاحبه اوشو را مرجع فکری میداند، و در جای دیگر، چنان از علم تجربی دفاع میکند که انگار هرچه غیر از آن باشد، توهم است.
اینجا سوالی که پیش می آید آن است که بالاخره چه چیزی را باید باور کنیم؟ یا مهم نیست و هر روز فرصت جدیدی است برای باوری جدید ؟!
نگاهی به زندگی او:
محمدرضا سرگلزایی، مردی از سرزمین سیستان که در دل تاریخ پیچیده ایلاتی سرگلزاییها به دنیا آمده، با شجرهای که به علی خان سردار سیستان در دوران صفویه میرسد. او از نسل سرگل است، کسی که نه تنها سرپرست یکی از ایلهای بزرگ سیستانی بوده، بلکه در ساختار ایلاتی این منطقه نقش بسیار کلیدی داشت. به عبارت دیگر، وقتی دکتر سرگلزایی از نسل بزرگان صحبت میکند، باید بدانیم که این موضوع به دوران صفویه برمیگردد و نه به دیروز و امروز! (۱)
او که در زابل متولد شده، از همان سنین نوجوانی به طور جدی به دنبال کشف رازهای عالم بود. شاید جالب باشد که در سن ۱۹ سالگی اولین کتاب خود به نام “زمان” را نوشت که در آن اشاراتی به اندیشههای انیشتین، چهار بعدی بودن جهان، سخنان امام صادق و آیات قرآن داشت. به نظر میرسد که در آن دوران، دکتر سرگلزایی تصمیم گرفته بود که هم فلسفه علمی را در هم بکوبد و هم مسائل دینی و معنوی! (۲)
در سال ۱۳۷۴ از دانشگاه علوم پزشکی زاهدان فارغالتحصیل شد و به طبابت پرداخت، اما جایی که زندگی علمی و فکری دکتر سرگلزایی رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد، زمان ورود او به حوزه روانپزشکی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد و آشنایی با یونگ بود. (۳)
دوران علمی دکتر سرگلزایی چندان طولانی نمیماند، چرا که در سال ۱۳۸۳ به طور ناگهانی تصمیم میگیرد تدریس دانشگاهی را رها کرده و به آموزش عمومی و فعالیتهای فرهنگی متنوعی بپردازد. این تصمیم به تدریس در محافل خصوصی و آنلاین در طیف گسترده ای از موضوعات در شبکه های مختلف شد. در این بازه زمانی علم، فلسفه، تن آمیزی، ادبیات، هنر و دیگر مسائل در کنار یکدیگر جمع شدند و نظریات او از مولانا پژوهی تا تربیت فرزند، کارگاه انتخاب همسر، کلاسهای مارکتینگ و تحلیلهای روانشناسی فیلمها، تاریخ، سیاست و اسطوره شناسی را شامل شد. از جمله قدیمیترین تحلیلهای او میتوان به تحلیل فیلم “سگکشی” (محصول ۱۳۸۰)، فیلم “پی” و دیگر فیلمهای سینمای ایران و غرب اشاره کرد با اینکه این روزها، به نظر میرسد که فیلمها و تحلیلهای روانشناسی هیچ ربطی به هم نداشته باشند، اما برای دکتر سرگلزایی، همه چیز از یک نگاه فلسفی و روانشناسانه قابل تحلیل است! (۴)
در نهایت، در سال ۱۴۰۱، دکتر سرگلزایی با ادعای مشکلات امنیتی از ایران مهاجرت یا فرار کرده و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی جدید و گستردهای را از طریق بنیانها و انجمنهای مختلف آغاز میکند. او در این فعالیتها، مدعی نگرانی برای نجات ایران می شود. (۵)
طی مطالعات پیرامون فعالیتهای فرهنگی، آموزشی و رسانه ای وی، چیزی که بیش از همه جلب توجه میکند، سرگردانی فکری اوست. هرچند که او بهطور مداوم در تلاش است تا مفاهیم خاصی را ترویج دهد، اما هنوز هیچ مکتب فکری یا رویکرد مشخص روانشناسی از سوی او قابل شناسایی نیست. همچنین تلاشهای وی در زمینههای مختلف و استفاده از تکنیکهای ذهنسازی برای گسترش افکار و دیدگاههای خاص مد نظر خود میان مخاطبانش به صورت ناخودآگاه و غیر مستقیم و از سویی دیگر؛ گستردگی روابط اجتماعی و سیاسی او، باعث تشدید این ابهام می شود.
سوال اصلی این است که آیا او واقعاً در جستوجوی پاسخهای انسان دوستانه به مسائل فرهنگی، اجتماعی ایران است و صرفا پراکندگی و بلاتکلیفی ذهنی خود را فرافکنی میکند و یا در حال گسترش یک دیدگاه هدفمند و مشخص است؟
در این بخش، سفری خواهیم داشت به دنیای سرگردانی سرگلزایی؛ جایی که فیلسوفان و دانشمندان و عارفان کنار هم نشسته اند، اما معلوم نیست که چرا و چگونه به آنجا رسیدهاند!؟
سرگلزایی؛ فیلسوفی در جستوجوی قطبنما
توجه داشته باشید که تحریفات و جهت بخشی در گفته های سرگلزایی ویژگی خاصی دارند که اغلب بسیار ظریف و کوچک هستند. این انحرافات نیاز به بررسی دقیق و اطلاعات گسترده دارند تا بتوان به وجود آنها پی برد و آثارشان را شفاف ساخت، بازی با کلمات، اضافه کردن تعاریف و نظریات خود بر نظریات و بیانات دیگران، حذف بخش هایی که در راستای هدف های او نیست از نمونه تکنیک هایی است که او به کار می گیرد تا پیام خود را در ذهن مخاطبین یا به گفته ی خودش بخش چهارم مغز؛ "مغز نو" بکارد.
۱.تحریف نظریات و روایتهای ناقص
نقل قول سرگلزایی:
سرگلزایی بهطور گسترده به مفهوم «آنتیآنتروپی» در کتاب «شناخت روان» اشاره میکند و میگوید که این گرایش بهعنوان یک نوع «روح» یا «معنا» میتواند درک جدیدی از رابطه بین جهان مادی و معنوی فراهم کند. او اشاره میکند که بر خلاف فلسفه افلاطون، جهان مادی و معنوی موازی نیستند بلکه در طول یکدیگر قرار دارند. “به این نتیجه برسیم که این دو جهان در موازات هم نیستند بلکه در طول هم هستند. یعنی وقتی راجع به جهان معنا هم صحبت میکنیم این جهان معنا محصولی از جهان ماده است.” (۶)
در حالی که:
نظریات فابیو مارکزی درباره «آنتیآنتروپی» که قصد پیوند دادن مفاهیم علمی با معنویات دارد، در مجامع علمی معتبر بهطور گسترده شناخته یا پذیرش نشده اند. از یک سو، این نظریات ممکن است برای مادی گرایان که به دنبال ترکیب علم و معنویت هستند جذاب به نظر برسد، اما از سوی دیگر، بسیاری از محققین آن را بهعنوان تلاشی ناکافی یا اغراقآمیز میبینند. (۷)
۲. فاشیسم و تعاریف مغلطهای در تحلیل سرگلزایی:
نقل قول سرگلزایی:
در مورد فاشیسم، سرگلزایی میگوید: «فاشیسم نوعی از نظام حکومتی است که در آن قدرت سیاسی به خود هالهای قدسی عطا میکند و ردای مرجعیت دینی به تن میکند.» او همچنین اشاره میکند که فاشیستها معمولاً عوامفریب هستند و با بسیج اوباش، نخبگان را سرکوب میکنند. (۸)
در حالی که:
در این تحلیل، دکتر سرگلزایی به غلط، فاشیسم را بهعنوان یک ایدئولوژی دینی معرفی میکند. در حالی که فاشیسم در هسته خود یک جنبش سکولار است که بر ملیگرایی و تمرکز قدرت دولتی تأکید دارد. پس این تناقضات مغرضانه ی فاشیسم فقط برای ترویج دیدگاههای خاص خود از ترویج بی دینی می تواند باشد .(۹)
۳. مغلطه تحلیل «شهود» و عدم اشاره به نظریات یونگ از شهود:
نقل قول از سرگلزایی:
سرگلزایی در کارگاه خوانش کتابِ حرف هایی برای امروزی ها (قسمت ۱) میگوید: اساس انتخاب های انسان سه راه است و در حین تعریف راه دوم، می گوید که “عوام آن را شهود می نامند، در صورتی که میل و هوسه” و چشمانداز سازمانی را به عنوان راه سالم تری برای انتخاب توصیه میکند. (۱۰)
در حالی که:
همان طور که به وضوح میبینیم استفاده او از کلمه ی "عوام" برای کوچک بینی افرادی است که به شهود و مسائل عرفانی اعتقاد دارند. سرگلزایی بهطور عمدای یا سهواً، دیدگاههای یونگ را به «شهود» بهعنوان یک فرآیند معنادار در روانشناسی، هیچ اشاره ای نمی کند تا مجبور به عوام خواندن یونگ و یا معتبر شمردن شهود نشود. (۱۱)
۴. مغلطه در تحلیل هیپنوتیزم و اظهارات آقای دکتر
سؤال از سرگلزایی: یکی از شاگردان وی در مورد دیدگاه یونگ نسبت به هیپنوتیزم و تناقضهای آن با نظر اریکسون سؤال میکند. او به گفته یونگ اشاره میکند که این روانشناس به هیپنوتیزم اعتقاد نداشت و آن را محدود میدید. سوال او این بود که آیا میتوان روشهای اریکسون را در کنار دیدگاه یونگ برای استفاده از هیپنوتیزم ترکیب کرد؟!
جواب سرگلزایی: وی در پاسخ میگوید که یونگ مانند فروید در مکتبهای هیپنوتیزم آن زمان تعلیم دیده بود، اما این مکاتب هیپنوتیزم را به صورت تلقینی میدیدند. دکتر سرگلزایی سپس اشاره میکند که یونگ بعداً روشی به نام «تخیل فعال» و «عملکرد فراشناختی» را معرفی کرد که به گفته وی معادل هیپنوتیزم تفتیشی است. (۱۲)
در حالی که:
سرگلزایی با این ادعا که «تخیل فعال» یونگ معادل هیپنوتیزم تفتیشی است، نه تنها واقعیت صرف نظر یونگ از هیپنوتیزم را می پوشاند بلکه تمام تفاوتهای بنیادین میان این دو رویکرد را نیز نادیده میگیرد! هیپنوتیزم معمولاً به فرآیند دستکاری ناخودآگاه از طریق تلقین درمانگر اشاره دارد، «تخیل فعال» چیزی به مراتب پیچیدهتر است که در شرایط خودآگاه و به منظور ارتباط با ناخودآگاه انجام می گیرد. اینکه او، بهعنوان مدرس و درمانگر هیپنوتیزم، مجبور است به هر قیمت از این روش دفاع کند، حتی اگر به تحریف آشکار مفاهیم و تاریخ علمی دست بزند، حقیقتی تلخ و در عین حال هشدار دهنده است چرا که دفاع با استناد به دروغ، آشکارا از اصول علمی و اخلاق پزشکی فاصله میگیرد.
باید از همکار ایشان آقای کیارش آرامش خواهش بکنیم تا لایو اینستاگرامی برای تنبیه و تربیت دوست و همکار خود دکتر سرگلزایی عزیز برگزار کنند. (۱۳)
۵. ژاپن با هویت پیشرفت کرد، اما ما باید بیهویت شویم؟
وی در مصاحبهای میگوید: ژاپن پس از جنگ جهانی دوم به دلیل شکست در جنگ و دخالتهای غرب توانست پیشرفت کند. این شکست باعث شد که خود برتر بینی ژاپنیها بشکند، چرا که پیش از آن باور داشتند که امپراتوری ژاپن از فرزندان آسمان است و قدرت بیشتری از دیگر کشورهای جهان دارند. این تغییر در دیدگاه، همراه با پذیرش دستاوردهای غرب، باعث پیشرفت شگرف ژاپن شد. اگر ایران هم بخواهد پیشرفت کند، باید به این تحول در سبک زندگی و نظام فکری توجه کند. (۱۴)
در حالی که:
وی به اشتباه مدعی میشود که تغییر باورها و فرهنگ ژاپنیها باعث پیشرفت آنها شده است. ژاپن نه تنها جوهر فرهنگ و باورهای خود را از دست نداد، بلکه آنها را بهطور مستمر حفظ کرده و امروز به یکی از قدرتهای جهانی تبدیل شده است. این تفکر که برای پیشرفت باید فرهنگ و هویت خود را کنار گذاشت، یک تصور نادرست است که نه تنها به هویت ایرانی لطمه میزند، بلکه بهطور ضمنی در تلاش است تا ایران را از منابع غنی فرهنگیاش تهی کند. اینگونه اظهارات در حقیقت تلاشی است برای تضعیف فرهنگ ایرانی و ترویج بیهویتی در حالی که واقعیت نشان میدهد در دهههای اخیر، فرهنگ ژاپن در سطح جهانی تأثیرگذار نیز شده است. (۱۵)
۶. اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی) و یونگ؛ تضاد یا سازگاری؟
سرگلزایی با تاکیدات مکرر بر اگزیستانسیالیسم و معرفی آن بهعنوان راهحلی برای مسائل زندگی اجتماعی و احساسی انسان، از یک سو بر آزادی فردی و ساخت معنای شخصی در جهانی بیمعنا تأکید دارد، جایی که بهطور مستقیم به عدم معنا و بیهدف بودن جهان اشاره میکند. از سوی دیگر، او همزمان آموزههای یونگ، که بر ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها تکیه دارد، بهعنوان مبنای روانشناختی خود مطرح میکند. یونگ بر این باور است که از طریق درک عمیقتر ناخودآگاه و کهنالگوها، میتوان به درک بهتری از جهان و معنای آن دست یافت. حالا این دو رویکرد، یکی از درون دنیای بیهدف و سرگشتگی میگوید که خودت باید معنای زندگیات را بسازی و دیگری میخواهد با کهنالگوها به جستجوی راهی برای درک جهان برود. این تناقضها، در واقع به نفع دکتر سرگلزایی تمام میشود؛ از یک طرف، میتواند از آزادی شخصی و معنای فردی صحبت کند، و از طرف دیگر، همهچیز را با ارجاع به روانشناسی یونگ پیچیدهتر از آنچه که هست نشان دهد. نتیجۀ این «چندضلعی» فکری، چیزی جز سردرگمی بیشتر برای کسی که بخواهد در این دوگانهگوییهای بهظاهر فلسفی و روانشناختی غرق نشود، نخواهد بود. (۱۶) و (۱۷)
۷. سرگلزایی، یونگ و زرتشت: وقتی کهنالگوها قربانی سانسور میشوند!
در بررسیهای دقیقتر از نظریات یونگ و آثار او، میتوان به الگوی آشکار یونگ از آموزههای زرتشتی پی برد. یونگ در برخی از آثار خود از دوگانگیها و مفاهیم زرتشتی بهویژه در رابطه با مبارزه میان نیروهای خیر و شر در ناخودآگاه جمعی انسانها بهره جسته و به نوعی آن را مبنای تحلیلهای خود قرار داده است. از جمله، یونگ در تدوین مفهوم «کهنالگوها» از آموزههای زرتشتی الهام گرفته است. یونگ بهویژه مفهوم «آرکی تایپها» یا همان کهنالگوها را از تجربیات فرهنگی و دینی مختلف، از جمله آموزههای زرتشتی، استخراج کرده است. این کهنالگوها نهتنها در تحلیل روانشناختی انسانها بلکه در مطالعه تاریخ و فرهنگهای مختلف جهان، بهویژه ایران باستان، نقشی کلیدی ایفا میکنند. (۱۸)
اما سؤال مهم اینجاست که چرا سرگلزایی، که خود بهشدت بر روی آموزههای یونگ و کهنالگوها تأکید دارد، هیچگاه به این ارتباط آشکار میان یونگ و زرتشت اشاره نکرده است؟ آیا این به راستی یک غفلت علمی است یا آنکه مسئلهای پیچیدهتر در پس این سکوت نهفته است؟ این عدم اشاره، بهویژه در میان تمامی کلاسها، مقالات و مصاحبههای دکتر سرگلزایی، بهنظر میآید که بخشی از یک سرکوب فرهنگی عمدی باشد؛ چرا که پرداختن به این موضوع میتواند نشانگر تأثیرات ژرفتر فرهنگ ایرانی بر نظریات روانشناسی باشد و به نوعی روایت غربی که او در تلاش برای ترویج آن است را به چالش بکشد.(۱۹)
۸. سرگلزایی و پروژهی پوچی: وقتی معنا از زندگی تبعید میشود!
در این بخش به متون و گفته هایی از سرگلزایی میپردازیم که در آنها تلاش وی به ترسیم تصویری بی معنا و پوچ از جهان اطراف ما اشکار است:
•"انسان در عصر مدرن همیشه به نقطه ای میرسه که برای این سوال که از کجا آمده ام ،آمدنم از بهر چه بود؟ پاسخی وجود نداره و اینکه جوابی وجود نداره معنیش این نیست که این جهان معنای غایی نداره و بی سرانجامه ،بلکه به این معناست که کسی به پرسش ما پاسخ نمیده و کسی پاسخ این پرسش رو نداره غیر از انسانهایی همچون خودمون؟!ما در مقابل این پرسش پاسخی دریافت نمیکنیم! همین عدم پاسخ جهان به سوال ما باعث میشه که جهان برای انسان مدرن خالی از معرفت و معنا باشه و انسان مدرن رو دچار خلاء میکنه." (۲۰)
در نظر ما:
این گونه گفتارها، بهطور ضمنی پوچی و بیمعنایی جهان را به انسان تحمیل میکند و فضای ذهنی فرد را به شکلی خالی از معرفت و معنای فراگیر نشان میدهد و علاوه بر تضاد عمیق آن با یونگ و جستجوگر معناهای عمیق تر از طریق خودشناسی ممکن است بهطور ناخودآگاه به نوعی سرکوب فرهنگ و تمدن ایرانی نیز دامن بزند که در آن مفاهیم عمیقتری از معنا، تاریخ، عرفان و فرهنگ وجود دارند که میتوانند بهطور سازندهای برای انسانهای امروزی پاسخگو باشند.
•"هر چیزی که در ذهن انسان بگنجه و ذهن انسان گنجایش ادراکش رو داشته باشه یک امر انسانی است و هر چیزی که توسط نهادهای اجتماعی در جامعه بشری، تولید یا باز تولید بشه باز هم یک امر انسانی است. بنابراین وقتی من در مورد تصویر خداوند در ذهن یک انسان متدین صحبت میکنم،دارم از امر انسانی صحبت میکنم نه از یک امر الهی. وقتی راجع به خدایگان یا خدا انگاره ها یا تصویر خدا در ذهن انسان صحبت میکنم دارم راجع به روانشناسی صحبت میکنم نه الهیات…" (۲۱)
در نظر ما:
سرگلزایی به صراحت مفاهیم دینی و اعتقادی همچون خداوند را به عنوان یک تصویر ذهنی در انسانها و چیزی جز امری انسانی نمی داند. او بهطور تلویحی معنای الهی یا متعالی را از مفاهیمی چون خداوند حذف کرده و آنها را در دایره روانشناسی انسانی قرار میدهد. این رویکرد در واقع بهطور غیرمستقیم تاکید بر این دارد که مفاهیم دینی و الهی در نهایت ساخته و پرداخته ذهن انسان هستند، بدین ترتیب بنا به گفته ی او پوچی و بیمعنایی هر آنچه از فراسوی ذهن انسان فراتر میرود، تقویت میشود.
•وی بیان میکند :"یک بخش بسیار مهم از نظام شناختی ما قصه محور هست “در سایکومیتولوژی یا روان اسطوره شناسی یعنی قصه هایی که برای ما تعریف میشود باعث تشکیل نظام شناختی ما میشه و با تشریح مثالی از قصه طوفان نوح و قصه ای از مسیح مبنا بر شفا دهندگی کورها و زنده کردن مرده ها میگوید در صورت تکرار مکرر این داستان ممکن است شما به عنوان شنونده آن را به طور جدی باور کنید، بنابراین وقتی کسی دچار نابینایی میشه اولین چیزی که بهش فکر میکنیم اینکه باید یه پیر طریقت مسیحی پیدا کنیم که شفا بده …" (۲۲)
در نظر ما:
سرگلزایی بهطور غیرمستقیم این پیام را میدهد که آموزهها و افسانههای دینی هیچگونه معنا و حقیقتی برای زندگی فردی و اجتماعی ندارند و تنها بهعنوان نمادهایی بیارزش در ذهن انسانها بهطور ناخودآگاه شکل گرفتهاند، هرچند وی تلاش دارد که گفته هایی در قالب راهی برای “آزادسازی ذهن" از قیودات سنتی و دینی مطرح شود، اما در واقع ذهنیات خطرناکی در حال ترویج نامحسوس می باشد .
وقتی تمامی منابع معنوی، اخلاقی و حتی امیدبخش برای انسانها به پوچی تبدیل شوند، نتیجه طبیعی آن، ایجاد یک خلأ عظیم در روان انسانهاست. (۲۳)
۹. شبهعلمستیزی یا ترویج روشهای بحثبرانگیز؟
سرگلزایی که خود را بهعنوان یک مدافع سرسخت علمگرایی و مخالف شبه علم معرفی میکند، در مقالات، سخنرانیها و کلاسهای خود هیپنوتیزم را بهعنوان روشی موثر و کاربردی معرفی کرده و به تبلیغ آن می پردازد. علاوه بر این، او عضو هیئت علمی انجمن علمی هیپنوتیزم بالینی ایران است، این انجمن یک نهاد علمی رسمی در ایران و تحت نظر وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی ایران ثبت شده است. جالب است که؛ با وجود اینکه دکتر سرگلزایی از ایران مهاجرت کرده و مخالفت های صریح خود با نظام حاکم بیان کرده ولی اسم او همچنان در وبسایت این انجمن؛ که یک نهاد دولتی است، دیده میشود. (۲۴) این موضوع باعث طرح پرسشهای جداگانه ای میشود که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
اما اکنون؛ بیایید نگاهی به هیپنوتیزم و موقعیت آن در جوامع علمی مختلف داشته باشیم و بررسی کنیم که آیا این روش در نهایت یک “شبه علم" به حساب میآید یا نه؟
هیپنوتیزم یا “تغییر حالت ذهنی” بهعنوان یک پدیده روانی شناخته میشود که در آن فرد تحت تأثیر یک حالت ذهنی خاص قرار میگیرد و ممکن است در آن زمان دستورات خاصی به او داده شود. در حالی که هیپنوتیزم بهعنوان یک تکنیک درمانی در برخی زمینهها از جمله کاهش اضطراب، تسکین درد و درمان برخی از اختلالات روانی مورد استفاده قرار میگیرد، در جوامع علمی این پدیده همچنان در مرزهای شبهعلم قرار دارد.
برخی از محققان و متخصصان معتقدند که؛ هیپنوتیزم بیشتر بهعنوان یک روش القایی، به طور موقتی و سطحی عمل میکند و قادر به حل مشکلات روانی یا جسمی به صورت ریشه ای نیست. این دیدگاه تأکید میکند که هیپنوتیزم فقط توجه فرد را به سمت برخی از موضوعات یا احساسات خاص معطوف کرده و میتواند بهطور موقت علائم بیماریها را کاهش دهد، اما تأثیرات بلند مدت یا درمان دائمی ایجاد نمیکند، همچنین اکثر جوامع علمی همچنان هیپنوتیزم را در دستهی شبهعلم قرار میدهند و آن را بهعنوان یک روش درمانی معتبر به رسمیت نمیشناسند.(۲۵)
بهعنوان مثال، کمیتهٔ بررسی شکاکانه (Committee for Skeptical Inquiry - CSI) یک سازمان بینالمللی است که به ترویج پژوهش های علمی و بررسی انتقادی ادعا های خارقالعاده میپردازد. این کمیته نسبت به برخی کاربردهای هیپنوتیزم، بهویژه در زمینههایی مانند «بازگشت به زندگیهای گذشته» و «بازیابی حافظه»، ابراز تردید کرده و این روشها را فاقد پشتوانهٔ تجربی کافی میداند. آنها معتقدند که چنین کاربردهایی بیشتر به حوزهٔ شبهعلم تعلق دارند البته، این بدان معنا نیست که هیپنوتیزم در ظاهر هیچ تأثیری ندارد؛ برعکس، بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که تأثیرات آن بیشتر به تلقین، خودباوری و اعتماد فرد بستگی دارد تا یک درمان علمی واقعی. با توجه به مهارتهایی که ما از آقای دکتر در زمینه القا کردن و هیپنوتیزم مشاهده کردیم، حالا دیگر متوجه دلیل موفقیت ایشان در این حوزه شدیم—ظاهراً ایشان نه تنها در تئوری، بلکه در عمل هم کاملاً به اصول هیپنوتیزم پایبند هستند، آنهم در ابعادی فراتر از یک جلسه درمانی! (۲۵)
سرگلزایی که همیشه با چماق علمگرایی به جنگ شبهعلم میرود، در مصاحبهها و مقالاتش از فواید مدیتیشن میگوید و آن را بهعنوان یک تمرین روزانه توصیه میکند. حالا اینجا یک موقعیت جالب داریم؛ از یک طرف، ایشان هر چیزی را که به حق یا نا حق برچسب “شبهعلم” بخورد، با شدت رد میکند، اما از طرف دیگر، مدیتیشن را که هنوز در جوامع علمی به رسمیت خاصی شناخته نشده و تأثیراتش همچنان در حال بررسی است، با اشتیاق تبلیغ میکند.
یعنی اگر فردی از هیپنوتیزم یا مدیتیشن برای آرامش استفاده کند، در دسته "خردمندان آگاه" قرار میگیرد، اما اگر به طب مکمل یا موضوعات مشابه علاقه داشته باشد، خیلی زود مهر "قربانی شبه علم" بر پیشانی اش میخورد! گویا مرز میان علم و شبهعلم را نه تحقیقات علمی، بلکه سلیقه شخصی دکتر تعیین میکند. شاید هم مهارت ایشان در هیپنوتیزم باعث شده که بتوانند خودشان را هم متقاعد کنند که این تناقض، اصلاً تناقض نیست.
نکته ی جالب تر اینجاست که آقای دکتر برای درک روانشناسی تحلیلی یونگ، نه از منابع علمی یا آثار اصلی یونگ، بلکه از کیمیاگر پائولو کوئیلو نام میبرد. ما به دنبال کدام کیمیا باشیم؟ کیمیای اگزیستانسیالیسم یا کیمیای درونی یونگ ؟ یا کیمیای موردنظر اوشو ؟ دیگر مرجع مورد علاقه ی شما؟ همان فردی که نه یک شخصیت علمی است و نه حتی یک شخصیت صرفاً معنوی و آموزههایش آمیزهای از مذهب، شبهمعنویت و بازارگرمی مدرن میباشد. (۲۶)
حالا که ما در آموزه های سرگلزایی سرگردان شدیم !!نمیدانیم بالاخره باید کیمیاگر شویم یا روانکاو شویم؟ اگزیستانسیالیست شویم یا از این آشفته بازار خود را رها کنیم و در سرگردانی آقای دکتر سرگلزایی انگشت به دهان بمانیم ؟
۱۰.مغالطه در نقد مغالطهها!
سرگلزایی که خود را بهعنوان یک منتقد سرسخت مغالطات منطقی معرفی میکند و در کلاسهای آنلاین انواع مغالطات را برای شاگردانش توضیح میدهد، خود او بهطرزی زیرکانه و در لفافه از همین مغلطه ها استفاده میکند تا استدلالهایش را پیش ببرد!
مثالی مختصر به شرح زیر میباشد:
جلسه ی چهارم کارگاههای شناختی با عنوان پیش داوری اجتماعی:
“انسانها وقتی همدیگر رو می بینند در مورد همدیگه یه ذهنیت هایی پیدا میکنند که میگن حسم اینو میگه جالبه که جدیدی ها دیگه نمیگن حسم میگه،میگن شهود کردم.”
بار دیگر تمسخر شهود، به نظر میرسد ایشان واقعا با شهود مشکلی داشته و حتما باید تماسی درونی با یونگ بگیرند تا رفع مشکل کنند!
در ادامه او به تدریس سیرکولار فلاسی (Circular Fallacy) یا همان مغالطه ی دوری و معنای آن بر باوری که خودش توسط خودش القا میشود٬ چگونگی انتخاب آزاد باورها و منجر شدن باورها به اتفاقی در محیط می پردازد و با بیان مثالی از حذف نظریات داروین در مدارس ایرانی بنا به درخواست امضای مادرانی در آریزونای آمریکا و اثبات تحریف یک کتاب آسمانی بر اساس آیه ای از کتاب آسمانی متفاوتی و بیان آنکه من اگر بخوام با نظریه ای بجنگم؛ اول تعریف اشتباهی از آن ارائه میدهم و بعد به مبارزه با همان تعریف می پردازم مانند ساختن مترسک پوشالی و کتک زدن آن به نام دفاع، جلسه درس را به اتمام میرساند.
به نظر ما، اگر باورهای ما منجر به رفتارهایی میشوند که محیط را تغییر میدهند و این تغییر محیط، دوباره باورهای ما را تقویت میکند؛ پس این چرخه شامل هر نوع باوری میشود، چه آنهایی که از طریق مذهب منتقل شدهاند و چه آنهایی که در کارگاهها و جلسات آموزشی ایشان شکل میگیرند، آقای دکتر
که با مغالطه های مختلف مانند: مترسک، داروین، کلاس دینی، آریزونا، معلم دینی، ژن و کتاب آسمانی، شهود و … چه روایتی را میخواهید تثبیت کنید؟
آیا این گفته ها، باورهایی در ذهن مخاطبان ایجاد نمیکنند که منجر به رفتارهایی میشوند و سپس بهعنوان “واقعیت” تثبیت میشوند؟ پس در نهایت، ایشان دقیقاً کجای این بازی ایستادهاند (۲۷)؟!
پس از بررسی تناقضات فکری و سرگردانیهای سرگلزایی، اکنون به تحلیل محتوای او و تأثیرات اجتماعی آن پرداخته و انتقادات، نظرات و پیام های پنهان و آشکار وی را بررسی میکنیم که چگونه با به کارگیری بسیار نامحسوس وی از هیپنوز ترنس پرسونال(Transpersonal Hypnosis) هیپنوتیزم فراشخصی با ذهن مخاطبین خود بازی میکند.
فرهنگ ستیزی یا اصلاحطلبی؟ سرگلزایی و انتقاد از عادات، فرهنگ و باورهای ایران
سرگلزایی در بسیاری از سخنان و مقالات خود به نقد عادات، باورها و تاریخ فرهنگی ایران پرداخته است. این انتقادات اغلب فراتر از نقد حکومت رفته و به لایههای عمیق تر اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد. در این بخش، به تحلیل این انتقادات خواهیم پرداخت که آیا این انتقادات به معنای فرهنگ ستیزی است یا به عنوان اصلاحطلبی و دعوت به بازنگری در باور ها و عادات سنتی ایرانی باید نگریسته شود؟
•در مصاحبه ی حریم خصوصی می گوید: “ولی خب متاسفانه در فارسی ما نمیتوانیم خیلی چیزها را ترجمه کنیم برای اینکه زبان فارسی نارسایی هایی برای ترجمه دارد و ما گاهی یک واژه ی لاتین را مجبوریم به یک جملهی فارسی برگردان کنیم” (۲۸)
نکته ی قابل توجه این تحلیل:
برخلاف ادعای او مبنی بر نارسایی زبان فارسی، این زبان یکی از قدیمی ترین زبانهای زندهی جهان است و از تنها زبانهایی است که به دلیل ساختار خاص خود، توانسته بسیاری از مفاهیم عرفانی، فلسفی و حتی علمی را منتقل کند. آثار کلاسیکی چون دیوان حافظ، مثنوی مولوی و رباعیات خیام نمونههایی از ظرفیت بینظیر این زبان برای بیان معانی عمیق و چندلایهاند، همچنین بسیاری از اصطلاحات عرفانی مانند «عشق الهی» و «فنا فی الله» تنها در این زبان به درستی قابل درکاند. (۲۹)
با این اوصاف، ادعای سرگلزایی دربارهی نارسایی زبان فارسی بیشتر از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، نوعی تلاش برای کوچک شمردن میراث فرهنگی و زبانی ایران است. در حقیقت، زبان فارسی نه تنها یکی از کامل ترین زبان های جهان است، بلکه بستر اصلی انتقال فرهنگ و عرفان ایرانی نیز بوده است.
•در ویدیوی مناظرهای خود با موضوع «دایی جان ناپلئونیسم، بررسی حکومت جمهوری اسلامی با ویژگی های سریال دایی جان ناپلئون و دوران گذار از لحاظ روانشناسی»؛ سرگلزایی اشاره میکند که ایرانیان توهماتی چون توطئه بیگانگان و تجزیه طلبی همسایگان و خود بزرگ بینی دارند. (۳۰)
نکتهی قابل توجه این تحلیل:
تاریخ و جغرافیای ایران به گونهای است که همواره در معرض تهدیدات و توجه قدرتهای جهانی بوده است. ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ویژهاش، با ذخایر عظیم نفتی، گازی و منابع طبیعی دیگر، در طول تاریخ همواره هدف تجاوزات و تهدیدات بیگانگان بوده است. ایران در حال حاضر در رده پنجم کشور های جهان از لحاظ ثروت ملی با منابع نفت، گاز، کروم، مس، سنگ آهن، ذغال و... قرار دارد و این خود نشانهای از اهمیت استراتژیک این کشور در سطح جهانی است و واقعیتی سنجیده توسط شاخص های متفاوت بین المللی است نه شعر و شایعه!
همچنین، ایران در دورههای مختلف تاریخ خود، به ویژه در دوران باستان، یکی از مهم ترین و قدیمی ترین تمدن های جهان به شمار میرفته است. از این رو، اشاره به «خود بزرگ بینی» ایرانیها در این زمینه، ممکن است نادیده گرفتن تاریخ غنی و تاثیر گذار ایران باشد. در واقع، این نوع تحلیل ها ممکن است منجر به کاهش اعتبار دستاورد های تاریخی و فرهنگی کشور شود که نه تنها در سطح منطقه، بلکه در سطح جهانی نیز تاثیر گذار بوده است٫ شاید هم ابتدای عادی سازی ایده های تجزیه ی ایشان میباشد؟ (۳۱)
•در ویدیوی دیگری میگوید: "در شبکه سه در برنامه "جدول" مجری میپرسه برترین نژاد سفید چیه؟ جواب میدن آریایی ها مگه ما آریایی هستیم؟ ۵ هزار سال پیش یک قبیله ایی از آریایی ها مهاجرت کردن ایران، قبل اون لانژها٫ سکاها٫ مادها در ایران زندگی میکردند یه قبیله از آریایی ها هم آمدند ایران جنگیدند و زاد و ولد کردند این شد نژاد آریایی ها، یه دوره یونانی ها اومدن اینجا رو گرفتن،حکومت کردند و ما برده شون بودیم. ۱۴۰۰ سال پیش هم عرب ها آمدن اینجا و آنقدر ژن اینجا کاشتن که حد نداره ( توجه کنید به انتخاب کلمات ایشون) همینهایی که پیش اسمشون سیده یعنی ژن عرب دارن، بعدشم که مغولا اومدن که همه جای تاریخ هم میگه آمدن کشتند و بردند و تجاوز کردن و سوزاندن. حالا ما بگیم آریایی هستیم اصلا آریایی یعنی چی؟" (۳۲)
نکته ی قابل توجه این تحلیل:
سرگلزایی نه تنها تلاش میکند که مفهوم آریایی بودن را به چالش بکشد، بلکه با تأکید به این که ایرانیان بارها در تاریخ مورد حمله، شکست و آمیزشهای اجباری با ملل مختلف قرار گرفتهاند، بهطور غیر مستقیم به سرکوب هویت تاریخی و فرهنگی ایرانیان میپردازد.
این نوع تحلیل ها بهنظر میرسد که بیشتر از جنبه های اجتماعی و هویتی-جغرافیایی، به تحقیر و رد هویت ایرانیان میپردازد. هدف او چیست ؟!
•در مصاحبه ای می گوید: همچنین آمار دیگری که در این خصوص میتوان به آن اشاره کرد سخنان نایب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با انتقاد از حجم بسیار بالای پرونده های قضایی در کشور است: در کشور ما ۲ برابر استاندارد جهانی پرونده در دستگاه قضایی است که هر قاضی ماهانه به ۱۰۰ تا ۱۲۰ پرونده رسیدگی میکند. (خانه ملت)این اعداد و ارقام نشان میدهند تصور ما از خودمان که ملتی فرهیخته هستیم و سبک زندگی ایدهآلی داریم که باید سرمشق ملّتهای دیگر قرار گیرد اشتباه است و ما در مقایسه با دیگران از وضعیت خوبی برخوردار نیستیم. (۳۳)
نکته ی قابل توجه این تحلیل:
سرگلزایی از یک آمار خام استفاده کرده تا نتیجه ای کلی دربارهی فرهنگ جامعهی ایران و فرهیختگی آنها بگیرد. درحالیکه برای چنین نتیجه گیری مهمی، باید عوامل متعددی مانند نوع پرونده ها، میزان فساد در دستگاه قضایی، عملکرد و رویه های حقوقی بررسی شوند. حداقل وی که ادعای فعالیت های حقوق بشری و کمک به زندانیان سیاسی را دارد به وضوح از مملو بودن زندان های کشور از زندانیان عقیدتی سیاسی مطلع است، این نوع استدلال یک نمونه از مغالطهی تعمیم ناروا است، زیرا از یک دادهی خاص (تعداد پروندههای قضایی) نتیجهای کلی دربارهی کل جامعه میگیرد.
•در دیگر مصاحبه ای میگوید: یک ارزیابی جهانی انجام گرفته شده راجع به مقایسه آی کیو, IQ مردم در کشورهای مختلف که رتبه ایرانیها در آن ارزیابی از نظر هوش، رتبه حدود هفتادم جدول بوده از میان قریب به دویست کشور جهان، میانگین هوش ما هم هشتاد و نه بوده که معادل هوش مرزی ست. این تارگت مارکت یعنی مجموعهای از آدمها که نیاز دارند که کسی به آنها زندگی کردن را یاد بدهد، فکر کردن را یاد بدهد، مدیریت احساسات رو یاد بده و… (۳۴)
نکته ی قابل توجه این تحلیل:
تستهای IQ معیار قطعی سنجش تواناییهای ذهنی و فکری یک جامعه نیستند. ضریب هوشی تحت تأثیر عوامل محیطی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی است و میانگین IQ یک کشور لزوماً نشاندهندهی توانایی فکری مردم آن کشور نیست و تحت تأثیر عوامل محیطی، آموزشی و فرهنگی قرار دارند، به نظر میرسد سرگلزایی دچار سوءتفسیر آشکاری از مفهوم “هوش مرزی” شده است. طبق استاندارد های علمی، ضریب هوشی ۸۹ در محدودهی طبیعی قرار دارد و هوش مرزی محسوب نمیشود اما نکته ی خطرناک این مغالطه آنجاست که با تحقیر مردم، آنها را نیازمند یک مربی یا رهبر معرفی میکند که گویا کسی جز خودش نمیتواند باشد. (۳۵)
•در مصاحبه ای دیگر با عنوان اتحادیه ی خودشیفتگان می گوید: مثلا فرض کنید ملت ایران، خودشان را ملتی تلقی میکنند که برتر از دیگران است. مثلا مینویسند هنر نزد ایرانیان است و بس! در حالی که میدانیم ما ایرانی ها بیش از سایر ملتها دستاورد هنری و صنعتی و علمی نداشته ایم، نه از هندیها و نه از آلمانیها و ایتالیاییها و چینیها و … . اما با کمال افتخار میگوییم هنر نزد ایرانیان است و بس.این نشان دهنده نوعی خودشیفتگی فرهنگی و جمعی در ما است. (۳۶)
نکته ی قابل توجه تحلیل:
گذشته از آن که این جمله یک ضرب المثل تاریخی است که بیشتر جنبهی تشویقی و افتخار به میراث فرهنگی دارد و نه یک ادعا یا بیانی برتری طلبانه، غنی بودن سنت و آداب ایران از هنر، موسیقی، معماری، فلسفه، فرش بافی، نگارگری، ادبیات و … بر تمام تاریخ و دنیا مشهود است٫ همچون هنر رنسانس ایتالیایی و ... اینکه یک ملت به پیشینهی هنری و تاریخی خود افتخار کند، به معنای خود برتربینی نیست، بلکه بخشی از هویت ملی آن است. اگر قرار باشد هر نوع افتخار فرهنگی را “خودشیفتگی جمعی” بنامیم، پس همهی ملتها دچار این خودشیفتگی هستند. اما در واقعیت، او با جایگزینی اشتباه بین مفاهیم “افتخار فرهنگی” و “خودشیفتگی فرهنگی” سعی دارد؛ افتخار فرهنگی را در ذهن مخاطبین خود به اختلال روانی تبدیل کند.
•در مصاحبه ی حال خوب بادوام میگوید: تمریناتی که باعث میشود قسمت فوقانی مغز تقویت شود، عبارتند از تمرینات مدیتیشن یا … و نیز کارکردن و گوشدادن به موسیقی کلاسیک، نظیر موسیقی باخ، بتهوون و موتسارت که متاسفانه در کشورمان ما کمتر شاهد هستیم که مردم به این نوع موسیقی گوش بدهند. متاسفانه ذائقه موسیقیایی ما بد تربیت شده؛ یعنی ممکن است ما به بسیاری از موسیقیها علاقه داشته باشیم و به آنها گوش دهیم که در اصل فالش هستند؛ یعنی وزن و قافیه ندارند و یا اشتباه هستند. ذائقه موسیقیایی ما از کودکی بدون موسیقی کلاسیک تربیت شده و مثل این است که اگر به یک کودک دائما پفک بدهند، ذائقه وی با پفک و چیپس سازگار میشود و مسلما دیگر نمیتواند لب به غذای سالم و کمنمک بزند؛ بنابراین میگوییم ذائقه وی بیمار شده، ما ذائقه ارگونومی بیمار داریم… (۳۷)
نکته ی قابل توجه این تحلیل:
ضمن بیان یک ادعای شبهعلمی دربارهی موسیقی کلاسیک، نهتنها موسیقیهای غیرکلاسیک را تحقیر میکند، بلکه بهطور خاص موسیقی سنتی ایرانی را کاملاً نادیده میگیرد.این در حالی است که مطالعات علمی در سالهای اخیر نشان دادهاند که موسیقی سنتی ایرانی، بهویژه به دلیل ساختار دستگاهی و تأثیر آن بر تنظیم احساسات و رفاه عاطفی، نقش مهمی در سلامت روان دارد. بهعنوان مثال، پژوهشی منتشرشده در Wiley Online Library نشان میدهد که موسیقی کلاسیک ایرانی میتواند به بهبود وضعیت روحی، کاهش استرس و افزایش آرامش ذهنی کمک کند، درست مشابه تأثیرات مورد ادعای موسیقی کلاسیک غربی! (۳۸)
نکتهی مهم دیگر این است که موسیقی دستگاهی ایران در سال ۲۰۱۰ توسط یونسکو بهعنوان میراث فرهنگی ناملموس بشری ثبت شد. این ثبت جهانی، نشاندهندهی ارزش تاریخی و هنری موسیقی سنتی ایرانی در مقیاس بینالمللی است. اگر این موسیقی، همانطور که سرگلزایی تلویحاً القا میکند، چیزی در حد پفک و چیپس بود، چطور یونسکو آن را بهعنوان یک میراث ارزشمند بشری به رسمیت شناخت در نتیجه او نه تنها سلیقهی شخصیاش را به عنوان یک معیار علمی ارائه میدهد، بلکه با نادیده گرفتن موسیقی ایرانی، تلاش میکند موسیقی غنی ایرانی را زیر سوال ببرد. (۳۹)
•در مصاحبهای: سرگلزایی به این موضوع اشاره کرده که ایرانیان از مصادره فرهنگی برخی کشورهای دیگر ناراحت میشوند. برای مثال، برخی کشورهای عربی ابنسینا را دانشمند عرب مینامند و اهالی عثمانی مولانا را به خود نسبت میدهند. سرگلزایی از این موضوع به عنوان یک «سرقت فرهنگی» یاد میکند و خود را طرفدار حفظ هویت فرهنگی هر کشور میداند. او همچنین در سخنرانیاش درباره طب مزاجها اشاره کرده که این دانش چهارصد سال پیش از میلاد توسط بقراط پایهگذاری شده و نسبت دادن آن به عنوان «طب ایرانی» یا «طب اسلامی» را نوعی تجاوز به سرمایه فرهنگی دیگران دانست. (۴۰)
نکته ی قابل توجه تحلیل:
پیشینه تاریخی طب سنتی ایرانی است. در واقع، ایرانیان پیش از بقراط و جالینوس در زمینههای درمانی و گیاهان دارویی بهطور چشمگیری پیشرفت کرده بودند. طب ایرانی در دوران هخامنشیان و ساسانیان مورد توجه بوده و بسیاری از اصول طب سنتی ایرانی، از جمله استفاده از گیاهان دارویی، بهویژه در دوران اسلامی، در کنار طب یونانی گسترش یافته است. بنابراین انتقاد سرگلزایی از «مصادره فرهنگی» در حالی که از پیشینه ایران غافل میشود، به صورت آشکار نادیده گیری بالفعل تاریخ و فرهنگ غنی ایرانی می باشد. (۴۱)
سرگلزایی و بازگشت به جنگل: در نگاه او، انسان چیزی جز حیوانی با مغز بزرگ تر و غرایز نیست!
یکی از پایههای اصلی تفکر سرگلزایی، تأکید افراطی بر دیدگاهی زیست شناختی و غریزی نسبت به انسان است. او بارها در سخنانش اشاره کرده که تفاوت انسان با حیوانات تنها در اندازه و ساختار مغز اوست و رفتارهای بشری کاملاً تحت کنترل غرایز قرار دارند. این نوع نگاه، هرچند از برخی جنبهها ممکن است در چارچوب علوم زیستی قابل بررسی باشد، اما در سطح فلسفی و اجتماعی منجر به نوعی جبرگرایی تقلیلگرا میشود که جایگاه آگاهی، اراده، اختیار، فرهنگ و تکامل فکری انسان را نادیده میگیرد، که خود با بزرگترین مرجع تقلید وی، یونگ در تضاد است .
شاید بتوان گفت که او به دنبال القای نوعی جبرگرایی زیستی است که در آن، اختیار و آگاهی انسان بهعنوان یک نیروی معنا دار کنار گذاشته شود.
در ادامه با نقل قول هایی از سرگلزایی، به بررسی این دیدگاه از زوایای مختلف و تناقضهای آن میپردازیم:
۱.فایل صوتی هیپنوز فرافردی: توضیح میدهد که هیپنوتیزم میتواند در دو سطح فردی (پروسنترونال) و بینفردی (اینترپرسونال) عمل کند. او میگوید اگر نیمکره غالب مغز تحت تأثیر نیمکره مغلوب قرار بگیرد، فرد در وضعیت هیپنوتیزم قرار میگیرد. او به مثالهایی مانند تأثیر جملات تلقینی، رفتارهای جمعی و حتی هنر مدرن با مضمون رود زابل، هامون و کارون، غضنفر و مارادونا، ایستگاه های چایی با نوحه و… اشاره میکند تا نشان دهد که چگونه افراد بدون آگاهی تحت تأثیر قرار میگیرند و اینکه چطور ما به طور جهانی در حالت هیپنوتیزم قرار داریم .در نهایت نیز مثالی از اینکه «گوسفندان که زندگی گله ای دارند، حیوانات جمعی مانند انسان نیستند و مثلا پرخوری یک گوسفند روی دیگری تاثیری ندارد درحالی پرخوری انسان ممکن است بر روی جامعه ی او تاثیر گذار باشد.» ارائه می کند. (۴۲)
باری دیگر لازم به ذکر است که انتخاب واژهها و مثال های آقای دکتر، از منظر واژه شناسی و معناشناسی، حاوی نشانه های خاص و معانی ضمنی هستند. با اینحال، برای حفظ سادگی گزارش، از پرداختن جزء به جزء این موارد صرف نظر میکنیم.
واکاوی نکات:
وی با ارائه مفهومی از تلقینپذیری، مخاطب را به پذیرش یک نتیجه گیری از پیش تعیینشده سوق میدهد. او با ذکر مثالهایی متفاوت چارچوبی را ترسیم میکند که در آن، انسانها اساساً موجوداتی القاپذیر و تابع اکثریت معرفی میشوند. اما نکته ی حساس در استدلال او این است که دقیقاً همان تأثیری را که از آن هشدار میدهد ، خودش در حال اعمال آن بر مخاطب است. یعنی او ابتدا با توضیح مفاهیم پیچیده ای مانند هیپنوتیزم، مخاطب را درگیر یک چارچوب نظری میکند، سپس با بیان مثال های مختلف، تدریجاً ذهن او را به سوی این نتیجه هدایت میکند که انسان ها همانند گوسفندانی هستند که بدون اراده مستقل، درون گله حرکت میکنند.
چنین تحلیلی که تأکید بیش از حدی بر هیپنوتیزم پذیری انسان دارد، از نظر فلسفی نیز میتواند نتایج خطرناکی داشته باشد. زیرا اگر افراد به این باور برسند که ارادهای مستقل ندارند و همواره تحت تأثیر هیپنوتیزم جمعی هستند، میتواند به انفعال و پذیرش بیچونوچرای وضعیت موجود منجر شود که به احتمال قوی هدف اصلی آقای دکتر از ارایه این دروس میباشد! (۴۳)
۲.جلسه دوم کارگاه خطاهای شناختی٬ کاوش مغز٬ بخش غرایز و حافظه: با بیان اینکه؛ ما وقتی به چیزی عادت میکنیم فرایند نقدمون مختل میشه کلاس درسی خود را شروع میکند و به مدل سهگانه مغز (Triune Brain) که پل مک لین در دهه ۱۹۶۰ مطرح کرد، اشاره میکند و میگوید “مغز انسان ۳ قسمت داره،که من الان میگم ۴ قسمت” و به توضیح مغز رپتایل و خزندگان، لیمبیک سیستم و پستانداران، نئوکورتکس یا مخ جانوران نزدیک به انسان مثل سگ، گربه و میمون ها و معرفی بخشی که به قول خودش “انسان رو از عموزاده های ژنتیکی خودش متمایز کرده“ یعنی بخش پری فرونتال یا همان قسمت جلوی مغز٫ می پردازد. (۴۴)
واکاوی نکات:
مدل سهگانه مغز (Triune Brain) که پل مکلین معرفی کرد، مدتهاست مورد نقد قرار گرفته است، زیرا ساختار و عملکرد مغز پیچیده تر از تقسیم بندی ساده به “مغز خزنده”، “مغز پستاندار” و “نئوکورتکس” است. بااینحال، سرگلزایی نه تنها این مدل قدیمی را بدون اشاره به نقدهای علمی مطرح میکند، بلکه با معرفی بخشی جدید تحت عنوان “پری فرونتال” عملاً ذهن انسانی را به عنوان یک پدیده مستقل نادیده میگیرد. در مدلهای علمی و فلسفی، ذهن نه تنها بهعنوان یکی از اجزای مغز بلکه بهطور مستقل از ساختارهای مغزی و تحت تأثیر عوامل پیچیده تر در نظر گرفته میشود به عنوان مثال دکارت در دوگانهگرایی، ذهن را جوهری مستقل از ماده میدانست. او بار دیگر، با بهرهگیری از تکنیکهای کلامی و روانکاوانه، ایده «حیوانی بودن انسان» را بهطور مکرر در ذهن مخاطبان خود القا کرده و درونیسازی میکند. (۴۵)
۳.در پست تلگرامی: سرگلزایی به معرفی کتابی با عنوان عشق و زندگی می پردازد. او توضیح میدهد که نویسنده به عنوان یک متخصص قلب، پژوهشهای علمی دربارهی تأثیر روابط اجتماعی بر سلامت جسمانی را جمعآوری کرده است. او چندین تحقیق را نقل میکند که نشان میدهند افرادی با روابط صمیمی بیشتر، کمتر دچار بیماری های ویروسی میشوند. بهعنوان مثال، مطالعه ای نشان داده که افراد دارای بیش از چهار رابطهی صمیمی، احتمال ابتلا به سرماخوردگی کمتری دارند. در نهایت نتیجه میگیرد: تعداد بسیار زیادی از این نوع پژوهش در این کتاب آمده که نشان می دهد ما انسان ها حیواناتی کاملأ اجتماعی هستیم. به این معنا که سلامت جسمانی ما هم اساسا در انزوا و تنهایی قابل تأمین نیست. بنابراین جدا از جنبه های روانپزشکی قضیه، ما حتی اگر بخواهیم که از نظر جسمانی بدنی سالم داشته باشیم به روابط مبتنی بر صداقت، اعتماد و محبت نیاز داریم. (۴۶)
واکاوی نکات:
نکتهی کلیدی در تحلیل این متن، نحوهی استفادهی او از این تحقیقات برای تأیید پیش فرض فکری خود دربارهی ماهیت انسان است. تأکید بر “حیوان اجتماعی” به جای “موجود اجتماعی" در حالی که در ادبیات علمی، بهویژه در علوم انسانی و جامعهشناسی، از اصطلاح «موجود اجتماعی» برای توصیف انسان استفاده میشود.
در بررسی های پیشین نشان داده شد که سرگلزایی بهخوبی از تکنیک های کلامی و روانکاوی برای القای تدریجی ایدههای خود بهره میبرد. در این متن نیز، او با ارائهی مجموعهای از تحقیقات و مثالهای جذاب، مخاطب را درگیر یک منطق تدریجی میکند که در نهایت به این نتیجه گیری ختم میشود: «ما انسانها حیواناتی کاملاً اجتماعی هستیم.
۴.مقاله کشف یا جعل معنا: او می نویسد؛ "حیات منجر به ایجاد هوش میشود٬ یعنی ما حیاتهای بدون هوش داریم و حیاتهای هوشمند را داریم. این هوش از حدی که تجاوز کند یعنی قانون آنتروپی در او بیشتر جریان پیدا کند منجر به خودآگاهی میشود و این خودآگاهی همان چیزی است که فکر میکنیم انسان را از بقیهی حیوانات مجزا میکند البته ما در ذهن حیوانات نیستیم و حیوانات را فقط از روی نمودهای رفتاری بیرونی شان ارزیابی میکنیم و درواقع نمیتوانیم دنیای پدیدارشناختی یا فنومنولوژیک هیچ حیوانی را بر مبنای ادله و شواهد بیرونی درک بکنیم؛ ولی تصور میکنیم انسان تنها حیوانی است که دارای خودآگاهی است."(۴۷)
واکاوی نکات:
چیدمان هدفمند او از “این همان چیزی است که فکر میکنیم، ولی تصور میکنیم” نوعی مغلطه غیر مستقیم به شمار میآید، چرا که در ظاهر سعی میکند بر تمایز انسان از حیوانات تأکید کند، اما با طرح احتمال وجود آگاهی در حیوانات هوشمند، به واقع آگاهی انسان را کم ارزش نشان میدهد. این شیوه در حقیقت تلاشی است برای تقلیل ویژگیهای خاص انسان و در عین حال همسان سازی وی با دیگر موجودات.
۵.در بخشی از مصاحبه ای٫ به جوامع مصرفی و انسان صنعتی و جوامع سنتی می پردازد، او میگوید: ویژگی انسان جامعه مصرفی و سرمایهداری آن است که خود را به جای تعریف کردن براساس مذهب یا ارزشها و آرمانها یا خویشاوندان یا محلهای که در آن زندگی میکند، براساس آنچه مصرف میکند، تعریف میکند. همانطور که در فیلم سینمایی“جاسمین غمگین" وودی آلن، میبینیم این افراد سرگشته، بیپناه و بیریشه حتی در گفتوگویی عادی، خود را با مارک لوازم مصرفی خود مانند لباس یا جواهرات معرفی میکنند. در واقع آدمها برای برطرف کردن نیاز مادی خود کالا را مصرف نمیکنند، بلکه به صورتی نمادین نیازهای عشق و امنیت و وابستگی خود را با کالا برطرف میکنند. در جامعهٔ مصرفی معنای زندگی آدمها شعاریست با این محتوا: "خرید میکنم، پس هستم." و در نهایت با تعریف جوامع سنتی و روستایی و ویژگی هم بستگی و هویت جمعی آنها میگوید؛ “اجتماعات سنتی و عاطفی که بر مبنای باورها و احساسات مشترک و دلبستگیهای عاطفی شکل میگیرند تفاوت ماهوی با گله های حیوانی ندارند و به شکلی اتوماتیک و به تعبیر امیل دورکیم به شکلی “مکانیکی" پیش میروند، در حالی که اجتماعات عقلانی ماهیتی متمایز از اجتماعات حیوانی دارند و دوام و پایداری آنها نیاز به تأمل، تدبر و کوشش فکری دارند. (۴۸)
واکاوی نکات:
او ابتدا به مسئلهی جامعهی مصرفی و هویتیابی افراد از طریق کالاهایی که مصرف میکنند اشاره میکند. این نقد در نگاه اول، یک تحلیل جامعه شناختی و حتی انتقاد بر اثرات سرمایه داری بر زندگی انسان معاصر به نظر می آید. اما مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که او اجتماعات سنتی و عاطفی را با گله های حیوانی مقایسه میکند و آنها را فاقد هرگونه آگاهی و تعقل معرفی میکند، او که جهت گیری ایدئولوژیک خود را با ظاهر تحلیل اجتماعی می پوشاند؛ تلاش دارد پیوندهای فرهنگی و سنتی را بهعنوان عقب ماندگی و حیوانیت جلوه دهد و بار دیگر با تاکید بر حیوانی بودن انسان و جاگذاری آن در اذهان؛ عقلانیت و تهی بودن از ارزش هایی چون همبستگی، اتحاد و عواطف را راه حل نجات جوامع انسانی نشان میدهد .
پیش از ارائه ادامه ی متن، بد نیست توجه شما را به علاقهی خاص دکتر سرگلزایی به تشبیه جوامع انسانی به گله های گوسفند جلب کنیم. این تمثیل بارها و بارها در سخنان او تکرار شده، گویی که در دنیای درونی اش، خود را چوپانی میبیند که در حسرت هدایت این گلههای سرگردان است. شاید هم در اعماق ذهنش، رؤیای شبانی دارد و منتظر است که این "گوسفندان مسخ شده" بالاخره گوش به فرمان او دهند !
۶.مقاله ی از غریزه تا وظیفه: سرگلزایی با طرح موضوعی به نام انسان بالفعل و انسان بالقوه سعی میکند میان زندگی غریزی و زندگی انسانی تمایز قائل شود. او استدلال میکند که اگر انسان تنها بر اساس غریزه زندگی کند، به سطح حیوانات تقلیل مییابد یا همان انسان بالقوه می ماند، اما در مقابل، انسان بودن یا همان انسان بالفعل یعنی داشتن دغدغه، تردید و درگیری های ذهنی. او به نقل از ژان پل سارتر، احمد شاملو و مولانا استناد میکند تا نشان دهد که آگاهی و تفکر، همراه با رنج و مسئولیت است و دغدغه مندی را انسان بودن معرفی میکند او هشدار میدهد که بسیاری از مردم یا مانند ماشین هایی که بر اساس برنامه ای از پیش تعیینشده زندگی میکنند یا مانند حیوانات صرفاً به دنبال رفع نیازهای غریزی خود هستند.
نقل قولی از این مقاله :" زندگی گوسفندی زندگی آروم و بیدغدغهای است دوست من ” (۴۹)
واکاوی نکات:
میلیون ها نفر از مردم جهان که به انتخاب، جهل یا اجبار؛ به دنبال رفاه، تحصیلات غیر فلسفی و روانشناسی، تشکیل خانواده و زندگی روزمره هستند، از نظر او گوسفندان به شمار میآیند! او در تعریف خود، انسان را از بدو تولد، حیوانی بالقوه میداند که تنها زمانی انسان بالفعل میشود که دردمند باشد و باری دیگر انسان و حیوان را یکسان می کند، در واقع، او حصاری ذهنی برای مخاطبانش میسازد که در آن، هرکس از رنج و دغدغه درونی تهی است، هنوز به مرحله «انسان بودن» نرسیده است، نکته جالب دیگر اینجاست که او هیچ راهی برای ایجاد تعادل سالم میان این دو وضعیت ارائه نمیدهد، مگر مصرف دارو یا مراجعه به روانکاو!
در ادامه ی همان مقاله، میگوید: “اگر یه روز دیدید شما هم به جز دغدغهٔ پول، رستوران، بچه هاتون، دغدغهای ندارید، بفهمید که شما هم مسخ شدید. شما هم یه گوسفند شدید” اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که او زندگی سطحی را به چالش میکشد، اما در واقع از مغالطهٔ مصادره به مطلوب استفاده میکند. او ابتدا معیاری خودساخته برای «انسان واقعی» ارائه می دهد و سپس تمام کسانی را که در این چارچوب نمی گنجند، مسخشده و ناآگاه میخواند. اما آیا تنها معیار انسان بودن، دغدغههای فلسفی و اضطراب های فکری است؟ آیا یک فرد نمیتواند بدون درگیر شدن در رنج های اگزیستانسیالیستی، همچنان انسانی آگاه و انتخابگر باشد؟
از سوی دیگر، واژهٔ «مسخ شدن» بار معنایی و رمز گشایی خاص خود را دارد که فعلا به آن نمی پردازیم.
۷.مصاحبه ی "پیامدهای فرهنگ واقعیتگریز" در زمینه بحران کرونا: وقتی صحبت از یک گونۀ جانوری و زیستی میکنیم، یکی از ویژگی های «گونه» این است که کلیشه های رفتاری دارد؛ مثال گله ی شیر توسط شیر نر هدایت می شود و … در ادامه میگوید: غرایز رفتار گروهی هر گونه نیز همچون رفتار فردی کاملاً مشهودند. مثلاً این که اگر یک آدم، از هر فرهنگی که باشد، وقتی به او هورمون تستوسترون (testosterone) تزریق کنیم، ویژگی های مشخصی را نشان میدهد در ادامه میگوید؛ ویژگی دیگر ما آدمها این است که در مقابل اتوریته یعنی منبع اقتدار، رفتار های کلیشه ای نشان میدهیم: یا مطیع میشویم، یا سرکشی میکنیم؛ اگر خارج از این دو رفتار بخواهیم کار دیگری انجام دهیم نیازمند تلاش فراوان خواهد بود. البته وجود این غریزه ها به آن معنا نیست که ما مقهور و مجبور به اجرای غریزه هستیم؛ اینها شرایط طبیعی انسان هستند. انسانی که تربیت شده نباشد، مثل هر گونۀ دیگری، رفتار طبیعی خود را اجرا میکند ولی میدانید که حتی حیوانات هم تربیت پذیر هستند مثلاً یک دلفین را در یک آکواریم آموزش میدهند که از آب بیرون بپرد و یک توپ را با پوزهاش بزند یا اینکه مین زیردریایی را شناسایی کند. (۵۰)
واکاوی نکات:
سرگلزایی در تحلیلهای خود حتی به بررسی رفتارهای جمعی در جوامع مختلف اشاره میکند تا تأکید بیشتری بر غریزی بودن رفتار انسان ها بگذارد. برای مثال، او از گله های شیر یا فیل بهعنوان نمادهایی از رفتارهای جمعی و غریزی در حیوانات استفاده میکند تا نشان دهد انسان ها نیز تحت تأثیر غرایز زیستی مشابهی قرار دارند. بیان این که “حیوانها نیز تربیتپذیر هستند” بهطور غیرمستقیم نشان میدهد که انسان ها از حیوانات کمتر تربیت پذیرند. این نوع بیان، گرچه بهطور غیر مستقیم انجام میشود، اما بهنوعی انسانها را در جایگاهی پایینتر از حیوانات قرار میدهد. با این رویکرد، او بهطور ضمنی، انسان را نه تنها در معرض غرایز طبیعی بلکه در برابر تربیتپذیری کمتر از دیگر موجودات زنده نیز قرار میدهد، که این خود تحقیرآمیز و ناقض پیچیدگی های روان شناختی و اجتماعی انسانهاست.
سرگلزایی و جبر ژنتیکی: انسان محکوم به سرنوشتی از پیش تعیینشده.
سرگلزایی، همانطور که در برخی از تحلیلهایش، بهویژه در بررسی رفتارهای انسانی، بر جنبههای غریزی تأکید میکند، در جنبههای دیگر هم بهطور مکرر بر جبر ژنتیکی انسان پافشاری میکند. این جبر ژنتیکی، که بهنوعی همانند غریزی بودن رفتارهای انسان هاست، تمامی ویژگی ها و رفتار های انسان را از پیش تعیینشده میداند. در واقع، انسان در دیدگاه سرگلزایی نه تنها به خاطر غرایز، بلکه به دلیل ساختار ژنتیکی خود نیز محکوم به سرنوشتی از پیش تعیینشده است. این دیدگاه باعث میشود که او انسان را به طور طبیعی از درک اراده و اختیار خود باز دارد. چنین رویکردی موجب ترویج نوعی احساس پوچی و بی هدف بودن در میان مخاطبان میشود. در نتیجه، انسانها به جای تلاش برای تغییر، اصلاح و بهبود خود، به راحتی به سمت جبر ژنتیکی و غریزه میروند و از تلاش های درونی، آگاهی و اختیار خود دست میکشند.
همچنین در این بخش، توجه شما را به گستردگی فعالیت ها و شبکه های او برای جذب مخاطب از لایه ها و ساختار های مختلف جامعه جلب میکنیم که چگونه از طریق پلتفرم و کانال های متفاوت انلاین٬ همایشات و جلسات حضوری متعدد در موسسات مختلف با عناوین کلاس های آموزشی، کارگاه های تخصصی از مارکتینگ، تاب آوری، فرزند پروری تا تحلیل فیلم و کتاب، بررسی تاریخ و چهره های شناخته شده، سخنرانی های متعدد از سیاست تا سلامت، تن آمیزی٬ رسیدگی به مسائل جنسی و صنایع اطراف آن، بهطور غیر مستقیم، خطوط فکری هدفمند خود را در اذهان افراد مختلف با سلایق و علاقه های متفاوت دانه کاری میکند.
نقلقول ها و نمونه های زیر گویای نگاه سرگلزایی به جبر ژنتیکی و تأثیرات آن بر زندگی انسان هاست:
۱. کارگاه روند شکل گیری عادت ها: عوض اینکه بگیم من چه کار می خواهم انجام بدم باید بگیم من چه کار میتونم انجام بدم.ما نمیتونیم ژنها مون رو تغییر بدیم، نقشه ژنی ما مثل یک ارثیه و جهیزیه به ما داده شده.جدا از جبر ژنتیک که ما رو تحت تاثیر خودش قرار داده ما یه جبری داریم به عنوان جبر اجتماعی.
باید بگردیم اون نقش هایی رو پیدا کنیم که سطح بالایی داشته باشه. (۵۱)
۲. ایرانیان و ترومای جمعی: پژوهش ها نشون داده نه فقط انسان ها بلکه در واقع عمو زاده های جانوری ما که به لحاظ ژنتیک به ما نزدیک تر هستند آنها هم با بی عدالتی به شدت اذیت می شوند…. (۵۲)
۳. برخی افراد به صورت ژنتیکی مستعد افسردگی هستند. در برخی موارد افسردگی به گونهای است که افراد باید دارو مصرف کنند تا درمان شوند. گاهی شعار های عوام پسند و افراطی داده میشود که میگویند: «اگر اراده کنید، میتوانید بر هر نوع افسردگی غلبه کنید.» گرچه اراده برای حل بسیاری از مسائل لازم است، اما کافی نیست. (۵۳)
۴. در یکی از ویدیو های مربوط به ازدواج، سرگلزایی میگوید: «بعضی افراد به صورت ژنتیکی تنوع طلب هستند و خلاق و ماجراجو میباشند و نمیتوانند در شرایط ثابتی بمانند.» این بیان تأکید دارد بر اینکه رفتار های انسانی، مانند تمایل به تنوع طلبی، اساساً ریشه در ژن ها دارند. (۵۴)
۵. در سمینار شب یلدا، او در توضیح تأثیرات شناختی شعرخوانی و تفسیر شعر در فرگشت انسان ها بیان میکند: "ما وارثان ژن برتریم." این جمله بهطور واضح نشان میدهد که سرگلزایی حتی موفقیت ها و ویژگی های شناختی انسان ها را بهطور مستقیم به ژن ها نسبت میدهد. (۵۵)
۶. در ویدئوی “جبر و اراده”، او میگوید: «ما انسان ها گاهی اوقات اراده را خیلی پررنگ میبینیم، اما می خواهم به شما بگویم که اینطور نیست. ما فقط در مسائلی که استعداد داریم می توانیم با کیفیت باشیم و جبر های ژنتیکی و اجتماعی، مقرون به صرفه بودن انتخاب های ما را کاملاً تحت تأثیر قرار میدهند.» این جمله بر تمرکز سرگلزایی بر جبر های ژنتیکی و اجتماعی تأکید دارد و اراده انسانی را محدود به عواملی فراتر از اختیار انسان میداند. (۵۶)
۷. در مقاله ای با عنوان “تابآوری” میگوید: "انسان اصولاً موجودی انتزاعی و روحانی نیست، بلکه اگر جزء معنوی و روحانی هم در وجود ما باشد، آن جزو روحانی در چارچوب قواعد و مناسبات مولکول ها و سلول ها شکل میگیرد. بنابراین، هر موضوعی از افسردگی و اضطراب تا مثبت اندیشی و تاب آوری، ریشه در بدن و سرشت ما دارد و بدن ما در تابآوری نقشی مهم دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت." این نظر بر این اصل تأکید میکند که ویژگیهای انسان ها نه تنها به ساختار بدن، بلکه به ژن ها و عوامل زیستی بستگی دارند. (۵۷)
۸. در کارگاه خطاهای شناختی، سرگلزایی میگوید: «اگر تو در آزمون ریاضی رتبه آوردهای، این قطعاً و قطعاً و قطعاً به خاطر ژن تو است، نه زحمات پدر، مادر یا معلمت.» این نقل قول به وضوح نشان میدهد که او حتی دستاورد های فردی را نیز به طور قطعی به تأثیرات ژنتیکی نسبت میدهد. (۵۸)
واضح است که او جبر ژنتیکی را به عنوان یکی از ارکان اصلی رفتار و ویژگی های انسانی مطرح کرده است که تنها راه حل او به این مسأله استفاده از دارو، مراجعه به روانکاو یا در روشن فکرانه ترین حالت، مدیتیشن است.
نظام دارویی در برابر آگاهی و اراده: راهحل های سرگلزایی برای انسانی که از اختیار خود محروم است.
سیستم دارویی در سطح جهانی یکی از پیچیده ترین و قدرتمند ترین ساختار های اقتصادی است که تأثیرات فراوانی در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد. شرکت های داروسازی به عنوان یکی از پول سازترین و قدرتمند ترین نهادها، نه تنها در بازارهای جهانی تأثیرگذارند، بلکه توانایی کنترل بخش بزرگی از سیاست های بین المللی و ملی را نیز دارند. این موضوع باعث شده که اصطلاح “مافیای دارو” در تحلیل های اجتماعی و اقتصادی رایج شود. در زندگی مدرن و جوامع پیشرفته، افزایش آگاهی و مشاهده عوارض جانبی داروها و همچنین ناتوانی طب مدرن و دارو از درمان بسیاری از بیماری های روانی و جسمانی، باعث شده که افراد به دنبال طب های مکمل، طبهای سنتی یا حتی مسائل معنوی گرایش پیدا کنند. در چنین شرایطی، نگاه به درمانهای غیر دارویی و تلاش برای ایجاد توازن در زندگی بیشتر از پیش مورد توجه قرار گرفته است.در این میان، برخی اظهارات و تأکیدات همچون تلاش های آقای دکتر محمدرضا سرگلزایی برای شکستن تابوی مصرف دارو و مخالفت با طب سنتی و مکمل، میتواند پرسشی را ایجاد کند: آیا این نوع مواضع ممکن است نشاندهنده ارتباطات ایشان با مافیای دارو باشد؟
به مثال هایی از تاکیدهای ایشان می پردازیم:
•در مصاحبه ی تاب آوری اشاره دارد: “متأسفانه رسانه ها به اهمیت درمان دارویی در حفظ سلامت روانی نمی پردازند و بسیاری از رسانه ها هم علیه دارو های روانپزشکی تبلیغ میکنند، در حالیکه در این شرایط سخت اجتماعی-اقتصادی بسیاری از افراد نیاز به مصرف دارو دارند تا بتوانند خودشان را مدیریت کنند و دچار فروپاشی روانی نشوند و نسبت به دیگران هم خشونت اعمال نکنند.(۵۹)
•در مصاحبه ی ترک اعتیاد میگوید: مشکل ما، کمبود یا جای خالی مدلهای درمانی در کشور نیست بلکه با مدیریت ناکارآمد و بیمار، پایین بودن سطح آگاهی جمعی مواجهیم و از این بابت، در ردیف کشورهای بی سواد یا کم سواد محسوب میشویم و بنابراین، از تجویز گلگاوزبان برای درمان بیماری قلبی و جنگیری برای درمان بیماری روانی و فروش متادون در عطاری بیش از درمانهای علمی استقبال میکنیم! (۶۰)
•در ویدیوی دیگری میگوید: واکسیناسیون hpv مهم تر از خریدن خیلی چیز هاست،در کشور ما هم ضرورت نداره و استفاده نمیشه. (۶۱)
•در زندگی امروزی دارو یکی از واقعیت های بزرگ زندگی ماست، یعنی بخش زیادی از مردم با دارو زنده هستند. طول عمر بشری که دارو نداشته در قرن ها و هزاره های قبلی از پنجاه سال بیشتر نبوده. اگر الان امید بهزندگی ۸۰ تا ۹۰ سال است، بخش عمدهی این فاصله را دارو و پروتز پر میکند. سینما باید با پدیدهی دارو برخورد مناسب داشته باشد. (۶۲)
•برخی افراد اگر بخواهند حال خوبِ بادوام داشته باشند، باید دارو مصرف کنند. بسیاری از بیماری های جسمی هستند که مانع ایجاد حس خوب میشود؛ مثلا اگر کسی کم خونی داشته باشد، اغلب اوقات اضطراب دارد و ما نمیتوانیم کم خونی ناشی از فقر آهن را با مدیتیشن حل کنیم. گاهیاوقات هم برخی مواد غذایی و دارو ها ممکن است حال بدی به ما بدهند؛ مثلا ممکن است فردی، کافئین زیادی مصرف کند؛ مثلا برای رژیم غذایی خاص خود، در روز چند لیوان چای، قهوه، نوشابههای کافئین دار و … مصرف کند. ما باید بدانیم که یک شخص نمیتواند نقش طبیب را برای خود، بازی کند و خیلی وقت ها برای درمان احساس عدم خوشبختی، باید فرد معاینه شود و آزمایش دهد و با یک نگرش طبی مسئله عدم خوشبختیاش مورد ارزیابی قــرار گیــــرد. (۶۳)
•در کرونا و وحشت مینویسد: متاسفانه در فرهنگ ما مراجعه به روانپزشک و استفاده از دارو های روانپزشکی نوعی تابو است و آدم ها در این مورد هم دچار انکار هستند، اما بخش زیادی از دارو های روانپزشکی با آرام کردن افراد کمک میکنند که سیستم عصبی، ایمنی، متابولیک و هورمونی مردم به حالت سالم برگردد.(۶۴)
•سرگلزایی در ویدیوهای بی شماری که در یوتیوب منتشر کرده، هنگام تحلیل اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی، تأکید ویژهای بر تأثیر داروها و ضرورت درمان دارویی دارد.(۶۵)
•سرگلزایی علاوه بر تأکید مکرر بر دارو درمانی در سخنرانی ها و ویدیو های خود، از متون و نوشته های دیگران نیز برای تأیید این دیدگاه استفاده میکند. نمونهای از این رویکرد را میتوان در انتشار متنی از فاطمه علمدار در کانال تلگرامی او مشاهده کرد. در این متن، یک روانپزشک درباره بیماری رانندهای صحبت میکند که در موقعیتهای اجتماعی دچار تحریک جنسی میشود و توضیح میدهد که این مشکل با مصرف دارو قابل حل است. (۶۶)
با توجه به چندین نمونه منتخب از بی شمار تأکیدات دکتر سرگلزایی بر مسئله دارو در زمینههای مختلف، شایان ذکر است که اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و افسردگی مقاوم به درمان، از جمله بیماریهایی هستند که دارو میتواند به کنترل علائم آنها کمک کند، اما تاکنون درمان قطعی و پایدار برای آنها یافت نشده است و دارو ها اغلب تنها نقش مدیریت و کاهش شدت علائم را ایفا میکنند و نمیتوانند این بیماری ها را ریشه کن کنند.
همچنین در حوزه اعتیاد و ترک مواد مخدر، که دکتر سرگلزایی از آن به عنوان یکی از حوزه های تخصصی خود یاد کرده و به گفته خودش از بنیان گذاران کلینیک های ترک اعتیاد در ایران بوده است، همچنان در سطح جهانی این بحث مطرح است که آیا جایگزینی مواد مخدر با داروهای شیمیایی مانند متادون یا بوپرنورفین راه حل مناسبی است یا نه. چرا که پژوهش ها نشان دادهاند که بیماران در این روش، نه به درمان واقعی، بلکه به نوعی جابهجایی اعتیاد دچار میشوند.
با در نظر گرفتن این مسائل، اصرار دکتر سرگلزایی بر استفاده از دارو در زمینههای مختلف، بدون ارائه نگاه انتقادی به محدودیت ها و مشکلات آن، میتواند محل بحث و پرسش باشد، بهویژه که در بسیاری از سخنان او دیگر گزینه های درمانی یا نادیده گرفته شدهاند یا با لحن تحقیر آمیز رد شدهاند.
حافظ، مولانا، خیام؛ قربانیان تحریف ماتریالیستی!
همان طور که مشاهده کردیم، یکی از خطوط فکری که دکتر سرگلزایی به طور مداوم در تلاش برای ترویج و جا اندازی آن در ذهن و ناخودآگاه مخاطبان خود است، نظریه پوچی جهان و انسان است. برای پیشبرد این دیدگاه، سرگلزایی از تفاسیر نادرست و سطحی در مورد اشعار و مفاهیم عرفانی ایرانی استفاده میکند. این تفاسیر ماتریالیستی نه تنها به نادیده گرفتن ابعاد معنوی و روحانی این اشعار میپردازند، بلکه به طور عمدی به منظور تحریف و تضعیف ارزش های فرهنگی و تاریخی ایران عمل میکنند. چرا که سرگلزایی بهطور مداوم در تلاش است تا به مخاطب خود القا کند که ایران و ایرانیان هیچگونه هویت فرهنگی، تاریخی یا زبانی خاص و مهمی ندارند. او میخواهد باور مخاطب را به این صورت شکل دهد که ایرانیان هیچگونه ارزشی ندارند و فرهنگ و تاریخ غنی آنها٫ تنها موجب گمراهی و عقب ماندگی شان بوده است، که البته نیازمند تربیت و اصلاح از سوی یک شخص عالم و بزرگوار مانند آقای دکتر است! به نظر می رسد ایشان معتقدند، آخر به دست ایشان است که میتوانیم راه رستگاری خود را بیابیم!
در ادامه، به بررسی برخی از تفاسیر و متونی که سرگلزایی از آنها استفاده کرده و در آنها تحریفهایی صورت داده خواهیم پرداخت:
۱.در کشف یا جعل معنا این چنین مطرح میکند: “وقتی که این تعاریف را در ادبیات عرفانیمان میبینیم، به نظر میرسد که ادبیات عرفانی ما خیلی تحت تاثیر فلسفهی افلاطون قرار دارد. یکی از دلایلم این است که مولانا در همان بخش اوّل مثنوی یعنی نی نامه، از دو نظریهپرداز به نام های «افلاطون» و «جالینوس» نام میبرد. وقتی میخواهد راجع به عشق و خاصیّت آن صحبت بکند از این دو نام میبرد:
ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما
مولانا در ابتدای مثنوی از دو نظریه پرداز اسم می برد که یکی از آنها فیلسوف یونانی و یکی طبیب رومی است. انگار افلاطون را به عنوان سخنگوی «علم ادیان» و جالینوس را به عنوان سخنگوی «علم ابدان» میشناسد. وقتی میخواهد بگوید عشق روشنگر و درمانگر ماست، روشنگر بودن را به افلاطون و درمانگر بودن را به جالینوس نسبت میدهد.
”این پیش فرض من را بپذیرید که عرفای ما هنگامی که از معنا صحبت کردند تحت تاثیر فلسفهی افلاطونی بودند” (۶۸)
بررسی و ارزیابی:
آقای سرگلزایی بارها در سخنان خود تاکید میکند که مولانا از افلاطون و جالینوس تاثیر گرفته است. نمیتوان این مهم را کتمان کرد که در طول تاریخ تمامی فیلسوفان و نظریه پردازان و عارفان از نسل های قبل خود تاثیر پذیرفته اند و کتب آنها را مطالعه کردند به عنوان مثال خیام به کتب یونانی مسلط بوده و یا ابن سینا از ابن عربی متاثر بوده. زیرا این افراد اندیشمندان زمان خود بودند و تمامی کتب آن زمان را مطالعه کرده بودند اما در مورد مولانا نکته ای وجود دارد که او را از سایرین متمایز میکند؛ شمس تبریزی! شمس با ورود به زندگی مولانا او را از قیل و قال کتاب ها می رهاند ،از موعظه و مرید و مرادی بیزار میکند و دری از رهایی و شناخت و تحول عظیم عرفانی را به روی او می گشاید. چطور شخصیت مهمی مانند شمس تبریزی و تاثیر او در زندگی مولانا، توسط دکتر سرگلزایی نادیده گرفته میشود؟ چطور مقام عرفانی شمس کنار گذاشته می شود و فقط تأثیرات جالینوس و افلاطون آن هم؛ فقط در بخش زندگی موعظه گرانه ی مولانا، پررنگ تر نشان داده می شود ؟؟
۲.در مقاله ی دیگری به تحلیل پینوکیو می پردازد: روباه مکار و گربه نره بارها پینوکیو را فریب می دهند. یک بار با وسوسه سیرک، یک بار با وسوسه شهر بازی، یک بار با طمع جنگلی که در آن پول ها را می کارند و درخت پول سبز می شود و پینوکیو در این مسیر بارها هر چه دارد می بازد و به صفر می رسد:
چه خوش آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش - بماند هیچش الا هوس قمار دیگر
نقطه اوج داستان هنگامی است که پینوکیو با مدد فرشته مهربان از فریب روباه و گربه رهایی می یابد و به خانه برمی گردد اما ژپتو (ژوپیتر/یهوه) را در خانه نمی یابد به ناچار برای یافتن گمشده اش به سفری دیگر رو می آورد. (۶۹)
بررسی و ارزیابی:
در این بیت از رباعیات٫ خیام از «قمار» به معنای تسلیم شدن به اراده الهی و از دست دادن هرچه در اختیار داریم در قبال خداوند به منظور رسیدن به رهایی روحانی صحبت میکند. اما آقای سرگلزایی این مفهوم را به طور سطحی و به طور اشتباه به داستان پینوکیو و فریب های گربه نر و روباه مکار مرتبط کرده است. این برداشت نادرست نه تنها پیام عمیق خیام را تحریف میکند بلکه با جابهجا کردن مفاهیم، تصویر کاملاً متفاوتی از «قمار» به مخاطب ارائه میدهد که برعکس مفهوم اصلی شعر خیام است. این تفسیر غلط میتواند به نوعی به مخاطب اینگونه القا کند که خیام در واقع درباره بازی های سطحی و فریب های زندگی صحبت کرده است، نه درباره رهایی روحانی و تسلیم به اراده الهی.
۳.در مصاحبه ی خودشیفتگان می نویسد: اگر قرار بود که ما «عارفانه» زندگی بکنیم یعنی به سبک حافظ، ابوسعید ابوالخیر و بایزید بسطامی زندگی کنیم، دیگر نباید این همه توقع سرعت، تجهیزات، ثروت و رقابت میداشتیم. وقتی داریم خرید میکنیم آن میراث کهن کجاست؟! وقتی داریم روی پدال گاز ماشینمان فشار میدهیم که سبقت بگیریم چرا فکر نمیکنیم که پس حافظ کجا رفت؟! اگر ما فکر میکنیم حافظ در زندگی ما خیلی تاثیر گذار است، پس این همه تاکید حافظ بر قناعت و تاکید مولانا بر تسلیم و تاکید عرفا بر فقر، چرا اینها اصلا در بین ما وجود ندارند؟ (۷۰)
بررسی و ارزیابی:
سرگلزایی برای انتقاد هدفمند از شیوه زندگی ایرانیان و فرهنگ آنها، مفاهیم عرفانی مثل فقر و قناعت مولانا و حافظ را به طرز تحریف شده ای مورد استفاده قرار میدهد. او این مفاهیم را برای ایجاد یک نوع فشار فرهنگی و اخلاقی علیه ایرانیان به کار میبرد، بهویژه در مقابل جامعه مدرن و زندگی شهری تا بتواند به مخاطبین تحمیل کند که انسان مدرن نیاز به مولانا و حافظ ندارد! در حالی که در واقعیت، مفهوم فقر و قناعت در آثار مولانا و حافظ به هیچ وجه به معنای زندگی در محرومیت و سختی نیست، بلکه بیشتر به معنای رهایی از دلبستگی و وابستگی به مادیات و زندگی زمینی هست و اشاره به قناعت به عنوان یک فضیلت، به معنای رضایت و آرامش در درون است، سرگلزایی این مفاهیم را در جهت نقد عرفان و فرهنگ ایرانیان تغییر میدهد تا بتواند با استفاده از آنها نوعی مغلطه سازی کرده باشد، این نوع تحریف مفاهیم عرفانی به طور واضح مغالطهای فلسفی است که شبیه به مغالطه های استفاده از نقل قول های بیرون از زمینه و سفسطه تحریف مفهومی است که برای ایجاد شکاف میان مفاهیم معنوی و واقعی زندگی، از آنها سوءاستفاده میکند.
۴.در گفتمان شهروند جهان٫ اشاره به حکایتی از سعدی میکند؛ در این داستان، یک پیرمرد کیسهای سنگین بر دوش دارد و وقتی از او میپرسند که چرا این کار را میکند، میگوید که درخت گردو میکارد، هرچند ممکن است خود هیچ وقت میوه آن را نبیند. او میگوید که این کار را برای آیندگان انجام میدهد. در ادامه می گوید حالا سعدی بیشتر حکایتش راجب به زندگی عملی بوده و زیاد به آسمان ها ربطی نداشته و با این که حکایات او مال زمان خاصی بوده و نمیشه همش رو ترویج کرد اما این جالبه. (۷۱)
بررسی و ارزیابی:
شگفتانگیز است که برای اولین بار آقای دکتر حکایتی را از سعدی به درستی تفسیر کردهاند. اما ایشان با تکیه بر این یک حکایت، بهطور کلی تمام ابعاد فلسفه سعدی را که در دیوانش از حکمت های معنوی و الهی سخن گفته، نادیده میگیرند. این حکایت به نوعی تنها گوشهای از جهانبینی وسیع سعدی است که در کنار آموزه های دنیوی، پیام های معنوی و روحانی عمیقی نیز دارد.
حالا که با تفسیر های شگفت انگیز از اشعار فارسی آشنا شدیم، وقت آن است که ببینیم سرگلزایی چگونه در دام سخنان خودش میافتد.
مغالطههایی که دامن خود گوینده را میگیرد:
در این بخش، تیترهایی از نقل قولهای مستقیم دکتر سرگلزایی ارائه می شود.
•فیلم "یک هیپنوتیزم چشمباز است."
بسیار عالی! حالا که فهمیدیم فیلم ها ابزار هیپنوتیزم هستند، بهتر است یک سؤال بپرسیم: آیا کسی که خودش مدرس هیپنوتیزم است و در رسانههای تصویری متعدد حضور دارد، دقیقاً از چه تکنیکی استفاده میکند؟!
•"مردم نباید فریب رسانهها را بخورند، چون رسانه ها مأموران فرهنگی مقاصد خاص هستند!"
بله، همینطور است! فقط نمیدانیم که بی شمار محتوای ایشان در کانال های مختلف، مصاحبه ها، مقالات و سخنرانی ها در این دسته قرار میگیرند یا نه؟ (۷۲)
•"سفسطه یا مغالطه یعنی روشهای فریب ذهن مخاطب، یعنی مطالب شفاف و با هم قر و قاطی کنیم و منحرف کنیم!" (۷۳)
بسیار آموزنده! اما چرا وقتی نوبت به تحلیل های خودشان میرسد، دقیقاً از همان مغالطه ها استفاده میکند؟ مصادره به مطلوب، قیاس معالفارق و حتی مغالطهی مرد پوشالی! آیا این همان “آگاهی بخشی" است یا نوعی هیپنوتیزم پیشرفته تر؟ راستی، آیا آموزش و کلاس مغالطه برای به اصطلاح رد گم کنی است ؟
•"بت شناختی: یعنی وقتی از زبان یک فرد تحصیل کرده و مهم، مثلا بشنوی که سیگار اصلا ضرر نداره کسانی حرفش و باور میکنن و این کار رو انجام میدن!" (۷۴)
بله! حالا که فهمیدیم یکی از خطرات شناختی این است که افراد صرفاً به دلیل شهرت یا تحصیلات کسی، گفته هایش را بدون چونوچرا میپذیرند، بد نیست یک سؤال بپرسیم: آیا این موضوع شامل خود او هم میشود؟ او که دائما با اشخاص مختلف از زمینه های مختلف آکادمیک در حال مناظره و مبادله است ؟
•"اين روزها كه مردم "اهل حساب و كتاب" شده اند، دنبال "دو كلمه حرف حساب" مي گردند و اعتقاد دارند كه "حساب، حساب است و كاكا برادر!"، دروغگو ها هم حواسشان جمع است كه به جاي شعر، با اعداد دروغ بگويند. پس بايد بيشتر حواس مان را جمع كنيم كه به "حساب ما" به بهشت نروند!"
چه جالب! پس لابد وقتی ایشان آمارهای عجیب و غریب درباره ایران، جمعیت، اقتصاد و فرهنگ ارائه می دهد، هیچ گونه جهت گیری در کار نیست؟ لابد وقتی با انتخاب گزینشی اعداد، تصویر خاصی را در ذهن مخاطب میسازد، هیچ خطایی رخ نمیدهد. (۷۵)
•"میتولوژیک: مثل هر قصه ای که یک قهرمان و یک ضد قهرمان دارد، ناخودآگاه ما هم بسته به اینکه چه نوع قصه هایی شنیده باشیم و کدام نوع قصه ها برای ما باورپذیر تر بوده باشه آن تاثیر در تفسیر ما از جهان داره!" (۷۶)
حالا سؤال اینجاست: آیا همین متدولوژی را میتوان برای تحلیل گفته های خود او نیز به کار برد؟ وی که به تمام این دانش واقف است در انتخاب قصههایی که برای مخاطب میگوید، از این قالبها و فریمهای ذهنی استفاده میکند؟ داستان های پسر اسلحه ساز، خودکشی ها، خشونت های خانگی و …
•"متافوریک: بخش زبان و استعاره های ما هست، مثلا یکی میگه: "به بن بست رسیدم" واقعا به بن بست نرسیده میگه این بخش نظام استعاره ای که یک بخش از نظام زبانی ماست و ناخودآگاه ما یک بخشیش متافوریکه، چه استعاره هایی در زبان ما وجود داشته باشه در برداشت ما از وقایع تاثیر میذاره!"
آیا واژههای انتخابی او ممکن است به گونهای باشد که به شکل ناخودآگاه، ذهن مخاطب را به سمت تفسیر خاصی هدایت کند؟ این چالش برای مخاطب باقی میماند که آیا او نیز همچنان با استعارههایی در تحلیلها و سخنان خود وارد این بازی میشود یا نه؟ (۷۷)
•"هر وقت مشغول گوش دادن به یک شبکهی رادیویی یا تماشای یک برنامهی تلویزیونی هستیم، این خطر وجود دارد که قربانی “عمو زنجیر بافی” باشیم، که مشغول بافتن زنجیری بر دست و پای ذهن ما و محدود کردن دامنهی انتخابهای ماست!" (۷۸)
هنگامی که مخاطبین وی پای صحبت هایش مینشینند، که شاید هنوز از ادبیات غنی و عمیق بهرهمند نشده اند، آیا در حقیقت “عمو سرگلزایی” مشغول بافتن همان زنجیری نیست که دامنه انتخابهای ذهنیشان را محدود میکند؟
•"گرامشی معتقد بود که حکومت ها و طبقات حاکم نه فقط از طریق نیروی نظامی یا اقتصادی، بلکه از طریق کنترل فرهنگ و ایدئولوژی نیز قدرت خود را تثبیت میکنند. آنها ارزش ها، باور ها و هنجار هایی را در جامعه ترویج میکنند که به سود خودشان است و باعث میشود مردم بدون آنکه متوجه باشند، سلطهی آنها را بپذیرند.چگونه یک گروه قدرتمند از طریق فرهنگ و ایدئولوژی، سلطهی خود را تثبیت میکند تا مردم بدون اجبار، نظام موجود را بپذیرند!" (۷۹)
آیا سرگلزایی در حال ترویج ایدئولوژی هایی است که به نفع اتاق های فکری خاص و کانون های قدرت خاصی تمام میشود؟
•"مدرسه ها بچههای ما را مریض میکنند و معلول ذهنی میسازند!" (۸۰)
شاید این اشتباه نباشد! اما سوالی که پیش می آید این است که: اگر مدرسه ها این طور عمل میکنند، پس کلاس های درس که مبنای آن ها به طور مستقیم از آموخته ها و درس هایی که خودشان تاکنون جمع کرده اند استخراج میشود، آیا به نوعی در این مسیر قرار نمیگیرند؟ آیا آموزش های او هم در نهایت نمیتواند همان تأثیر منفی را بر ذهن مخاطبان بگذارد؟
•"کاری که من در این مصاحبه کردم و آمارهایی از وضعیت ملت ایران بیان کردم، این است که اگر مخاطب این آمارها را بشنود، ممکن است به فکر بیفتد که چرا ما این گونه هستیم و بر ما چه گذشته است؟" (۸۱)
جالب! اما اگر دقیقاً همان کاری که در این مصاحبه انجام شده یعنی مطرح کردن آماری از تعداد متقاضیان مهاجرت در کانادا، فقط برای ایجاد تامل و پرسش های اشتباه در ذهن مخاطبان باشد، چه؟ آیا ممکن است تمام آمار هایی که او در تحلیل هایش استفاده میکند، هدفشان همین باشد؛ یعنی ایجاد نوعی تفکر یا سوالاتی که دقیقاً به نفع یک دیدگاه خاص و حتی منافع پنهان باشند.
در بخش سوم این گزارش، نگاهی دقیقتر به فعالیتهای اخیر سرگلزایی خواهیم داشت، به ویژه در حوزههایی که رنگ و بوی سیاسی دارند. از ادعاهای او دربارهی تهدیدات امنیتی گرفته تا شبکهی گستردهی ارتباطات و فعالیتهای رسانهایاش، مورد بررسی قرار خواهند گرفت. در این مسیر، سعی میکنیم با تکیه بر مستندات و شواهد، برخی پرسشهای کلیدی را مطرح کنیم: آیا تناقض هایی در این روایت ها وجود دارد؟ آیا آنچه او بهعنوان تحلیل و روشنگری ارائه میدهد، در نهایت به سود کدام جریانها تمام میشود؟ این بخش، گامی در جهت بررسی این پرسش هاست، هرچند که همچنان جای پژوهش و تأمل بیشتری باقی میماند.
تهدیدات امنیتی و ادعاهای سرگلزایی
•سرگلزایی در یکی از پستهای کانال تلگرامی خود ادعا میکند؛ پستی که در تاریخ ۱۱ نوامبر ۲۰۱۷ درباره حافظ اسد، رئیسجمهور سابق سوریه و تحلیل سیاستهای وی و تاریخچه حکومت او پرداخته بود، باعث شد که توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بازجویی شود. (۸۲)
با در نظر گرفتن اینکه وزارت اطلاعات ایران در مواجهه با مخالفان و منتقدان چطور عمل میکند، سوالاتی مطرح میشود. اگر بازجویی صورت گرفته، چگونه ایشان آزادانه و فعالیت های متفاوت خود ادامه داده اند؟ آیا ممکن است بازجویی سرگلزایی بیشتر جنبهی تبلیغاتی داشته باشد؟ آیا این اقدام در راستای ساختن یک تصویر از او به عنوان یک معترض سیاسی و شخصی که تحت تعقیب است، طراحی شده است؟ آیا هدف از این روایت، افزایش توجه به فعالیتهای او و جلب حمایتهای بیشتر نبوده است؟
•در مصاحبهای که در اسفند ۱۳۹۸ با خبرگزاری آنلاین داشت، میگوید: “تهدیدهای نهادهای امنیتی بهطور مستمر در زندگی من وجود دارند”. او اضافه میکند که به دلیل مواجهه با بیماریهای جدی، مرگ و تهدیدات جسمی همیشه در زندگی اش حضور دارند و بنابراین شیوع ویروس کرونا برای او تهدید جدیدی به شمار نمیرود.” (۸۳)
سؤال اینجاست که اگر تهدیدات امنیتی جدی و مستمری در زندگی او وجود دارد، چگونه ممکن است در یک خبرگزاری رسمی ایرانی که گفته میشود به علی لاریجانی وابسته است و بنابراین به دولت پیوند دارد، چنین صحبتهایی را مطرح کند؟ فضای ایران، بهویژه برای کسانی که با تهدیدات امنیتی مواجهاند، به سادگی امکان بیان چنین مطالبی را نمیدهد. پس چطور او توانست در چنین فضایی از مشکلات امنیتی خود صحبت کند؟ آیا ممکن است که به خواست خود جمهوری اسلامی، سرگلزایی در معرض تهدید امنیتی جلوه داده شود؟
•کتاب “ناتمامیت” نوشته ی دکتر محمدرضا سرگلزایی توسط انتشارات قطره در سال ۱۴۰۲ منتشر گردید! (۸۴)
کسی که ادعا دارد به دلیل تهدیدات امنیتی مجبور به ترک ایران شده و در خارج از کشور فعالیت های سیاسی انجام میدهد، چگونه میتواند کتابهایش را همچنان در ایران به چاپ برساند؟ وزارت ارشاد سخت گیر ایران چطور به ایشان مجوز داده است؟ حتی اگر ناشر اولیه تغییر کرده باشد، ناشران بعدی نیز باید همان مسیر قانونی را طی کنند و برای چاپ جدید، مجوز دریافت کنند. این یعنی سرگلزایی نه تنها از لیست نویسندگان ممنوعالقلم خارج است، بلکه روند انتشار آثارش همچنان بدون مشکل ادامه دارد.
•همکاری با پایگاه بینالمللی همکاریهای خبری شیعه (۸۵)
شفقنا، رسانهای رسمی و شناخته شده ی ایران در سال ۱۴۰۲ در پنجمین دوره رتبهبندی پایگاه های خبری ایران که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد، رتبه نخست را کسب کرده است٬ این نشان میدهد که این رسانه دست کم تحت نظارت یا تأیید ساختار رسمی جمهوری اسلامی قرار دارد. چگونه رسانه ای با هویت شیعی و مذهبی، مطالب فردی را منتشر میکند که در آثار و سخنانش بارها باور های دینی را نقد کرده است؟ سرگلزایی بار ها در سخنان و نوشته هایش رویکردی انتقادی نسبت به باورهای دینی و مذهبی ایرانیان داشته است، بهویژه در موضوعاتی مانند مناسک مذهبی، نقش دین در سیاست، و تأثیر آموزه های مذهبی بر روانشناسی فردی و جمعی.
•زندگی آزادانه خانواده ی درجه یک ایشان در ایران
چگونه ممکن است فرزند پسر ایشان در ایران آزادانه زندگی و فعالیت کند؟(۸۶) در بسیاری از پروندههای مشابه، حتی اعضای خانواده افرادی که فعالیتهای مخالف با حکومت دارند، معمولاً با محدودیت هایی روبهرو میشوند یا از سوی نهادهای امنیتی تحت فشار قرار میگیرند. اما در این مورد، نه تنها چنین فشاری دیده نمیشود، بلکه حساب های کاربری عمومی او نشان میدهد که آزادانه در ایران حضور دارد و مشغول فعالیت های هنری و روزمره است.
در سال ۱۴۰۱، محمدرضا سرگلزایی با ادعای همکاری با کمیته حقیقت یاب سازمان ملل و حمایت از آسیب دیدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» از ایران خارج شد و بنیانی به نام چشم انداز ایران آزاد در راستای جنبش زن زندگی آزادی تاسیس کرد. نکته جالب اینجاست که به جز منابع وابسته به خود او و بنیاد وی، هیچ مرجع رسمی ای این همکاری را تأیید نکرده است. هیچ اطلاعات مستقلی درباره نقش دقیق سرگلزایی در این کمیته، تأثیر همکاری او، یا حتی اسامی آسیب دیدگانی که ظاهراً از آنها حمایت کرده، وجود ندارد. این تناقض، نقطه آغازی برای فاز جدیدی از فعالیت های او بود و اکنون محمدرضا سرگلزایی که زمانی در ایران، جامعه را «نا آگاه» و «دوگانه» میدانست، حالا در خارج از کشور خطاب به همان مردم میگوید: «ملت شریف ایران، شما آگاهتر از حکومت خود هستید!»
بنیادی برای همهچیز و همهکس؟!
بنیاد چشم انداز ایران آزاد که مدعی است یک نهاد غیرانتفاعی و غیرمذهبی است، به گفته ی خودشان در جهت ارتقاء دانش سیاسی و فرهنگی مردم می کوشند که نمونه ای از تلاش این بنیان را با عنوان دایی جان ناپلئولیسم با اشاره به توهم توطئه ایرانیان را٬ بالاتر ارائه کردیم!
این بنیان مجموعهای از افراد با سوابق و اهداف سیاسی کاملاً متفاوت را گرد هم آورده است. برخی از اعضای این بنیاد عبارتاند از: (۸۷)
• نغمه فرازی – پزشک متخصص طب کلنگر، که مؤسسات او در حوزه پزشکی جایگزین فعالیت میکنند. این نوع طب که معمولاً از سوی سرگلزایی شبهعلم خوانده میشود، به نظر میرسد در بنیاد او تضادی ایجاد نمیکند! (۸۸)
• مهرک کمالی – فعال حقوق بهاییان و از اعضای سابق چریک های فدایی خلق, سوابق سیاسی او می تواند نشانی از ایدئولوژیک بودن فعالیت هایش در ایران و حتی امروز باشد. (۸۹) اما آقای کمالی فقط با فعالیت اکادمیک یعنی: جامعه شناس، نویسنده، استاد ایران شناسی دانشگاه اوهایو معرفی شده است.
• ارسلان کهنمویی – عضو انجمن ایرانیان کانادا، گروهی که به دلیل حمایت از توافق هستهای٫ مخالفت با نامگذاری سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی و تحریم مقامات ایرانی و اعضای خانواده ی آنها، از سوی گروه های مختلف و حتی دولت کانادا مورد تردید قرار گرفت. (۹۰)
• حجت فدایی – مروج بیخدایی و آتئیسم در کلابهاوس. (۹۱)
• نازیلا یعقوبی – در وب سایت بنیاد پزشک، کنشگر اجتماعی - عضو سازمان عفو بین الملل معرفی می شود، اما اطلاعات موجود درباره او تنها به مدیریت یک کلینیک زیبایی محدود می شود و اثری از فعالیت او در سازمان عفو بین الملل پیدا نشد! اما عکس ورودی مطب ایشان در تهران پارس قابل یافت بود. (۹۲)
•سعید دهقان، وکیل و فعال حقوق بشر، عضو همبستگی جمهوری خواهان ایران, جالب است او به عنوان بنیانگذار و مدیر مجموعه حقوقی پارسیلا٬ بنیانگذار و مدیر پروژه تاریخ شفاهی حقوق بشر در ایران معرفی شده است اما هیچ اشاره ای به عضویت و فعالیت جمعوری خواهی وی نشده است. (۹۳)
• چندین پزشک و معمار که فاقد فعاليت های سیاسی و یا اجتماعی قابل دسترسی یا خبر ساز بوده اند.
این طیف گسترده از افراد، بدون هیچ ارتباط مشخص ایدئولوژیک، از جمهوری خواهان تا کسانی که بر اساس فعالیت هایشان در شبکه های اجتماعی، طرفدار سلطنت به نظر میرسند، از اصلاح طلبان تا حامیان حامد اسماعیلیون، و حتی مخالفان هر دو جریان، همگی در بنیاد چشمانداز گرد هم آمدهاند. هدف اصلی این ترکیب چیست؟؟
تأسیس دو نهاد موازی: چرا دو سازمان مجزا؟
در کنار بنیاد چشمانداز، سرگلزایی و تیمی کاملاً متفاوت یک نهاد دیگر را در آلمان به نام «اقدام برای حقوق بشر» تأسیس کردند. (۹۴)
این انجمن در ابتدا با هدف حمایت از آسیب دیدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» و افرادی که در حوزه دموکراسیخواهی فعالیت سیاسی داشتند، تأسیس شد. اما پس از مدتی، با به روز رسانی وبسایت خود و غیر فعال کردن صفحه اینستاگرامش، از یک هویت جنبشی و ایرانی به یک نهاد چندملیتی تغییر جهت داد. از جمله پروژه های جدید این انجمن میتوان به برگزاری اردو های تابستانی برای پناهندگان سوری در آلمان و مبارزه با یهودیستیزی اشاره کرد. نکته قابل توجه این است که پروژه معروف «ارمیتا»، که بهطور ویژه برای حمایت از زندانیان عقیدتی-سیاسی پس از آزادی راهاندازی شده بود، در حال حاضر در دسترس نیست هرچند که این دسته از زندانیان با احتمال کم آزادی رو به رو بوده و بیشترین حمایت را در دوران حبس نیاز دارند. (۹۴)
این انجمن برای تأمین منابع مالی خود، علاوه بر دریافت کمکهای مردمی و حمایتهای مالی، از روشهایی مانند فروش محصولات و برگزاری رویدادهای خیریه استفاده میکند.
در میان اعضای این انجمن به جز، احسان ابری، که به دلیل فعالیت جنبش سبز و ترجمه ی محتوای «اسرائیل ایران را دوست دارد» در فضای مجازی به پناهندگی در آلمان رسیده و انجا هم با تبلیغ هولوکاست ستیزی و تقابل با یهودستیزی خبرساز شده، سایر اعضای این سازمان هیچ سابقه مشخصی در فعالیتهای سیاسی یا مدنی از قبل ندارند و اکثر فعالیت سیاسی آنها در فضای مجازی و زمان جنبش زن زندگی آزادی و فراخوان های حمایت مالی از نهادهای مختلف برمی گردد.(۹۵)
اما چرا دو سازمان مجزا؟
• اگر هدف اصلی کمک به ایران است، چرا یک بنیاد کافی نبوده و دو سازمان با دو هویت جداگانه در دو کشور مختلف تأسیس شدهاند؟
• چرا اعضای اصلی این نهادها، تا قبل از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، سابقه سیاسی یا فعالیتهای مدنی نداشتند، اما ناگهان به فعالان حقوق بشر و سیاستمداران تبدیل شدهاند؟
اقای سرگلزایی بر چه اساسی انتخاب و چیدمان این اعضا را انجام داده اند؟
هم چنین سرگلزایی با طیفهای مختلف سیاسی و فکری گفتگو و همکاری دارد، اما تاکتیک سرگلزایی در تعامل با این گروهها بیش از حد مبهم و گمراهکننده است :
• در گفتوگو با دومان رادمهر که بر هویت آذربایجانی خود تأکید دارد و از فدرالیسم به عنوان راهحلی برای ایران دفاع میکند٫ اما نشانههایی از تمایلات تجزیه طلبانه در سخنانش دیده میشود. سرگلزایی نه تنها مخالفتی نشان نمیدهد، بلکه تأیید ضمنی نیز میکند. (۹۶)
• سرگلزایی در همکاری با محمود مسائلی که مواضع معنویتگرایانه دارد، دیدگاههای سکولاریستی خود را پنهان میکند و رویکرد معنوی او را تأیید میکند تا به توافق فدرالیسم برسند! (۹۷)
تناقض ایدئولوژیک این دو نفر و میزان همکاری تنگاتنگ آنها حیرت برانگیز است! دکتر مسائلی به دنبال تعامل میان عرفان و سیاست٬ در دانشکده ی جهانی خود به دنبال ارایه ی راه حل های معنوی به سازمان ملل و ارتقاء دیدگاههای معنوی برای حل چالشهای جهانی است در حالی که آقای سرگلزایی در دروس و متون خود به نوعی به سکولاریسم و نقد فرهنگهای عرفانی ایرانی میپردازد!
همچنین شایان ذکر است که موفقیت فدرالسیم در غرب را نمی توان با ایران مقایسه کرد زیرا، فدرالیسم برای کشوری مانند ایران که از تنوع قومی و فرهنگی زیادی برخوردار است، میتواند خطراتی جدی به همراه داشته باشد. با توجه به تاریخ پیچیده و حساسیتهای قومی در ایران، این سیستم میتواند به تقویت جنبشهای جدایی طلبانه در مناطقی مانند کردستان و آذربایجان منجر شود. (۹۸)
همچنین، تقسیم قدرت میان استانها ممکن است موجب تضعیف دولت مرکزی و کاهش هماهنگی در سیاستهای کلان کشور شود، و باعث بروز مشکلات اقتصادی، امنیتی و اجتماعی شود. فدرالیسم میتواند هویت ملی ایران را تضعیف کرده و احساسات هویتی منطقهای را تقویت کند و اختلافات قومی ایجاد کند، بنابراین فدرالیسم ممکن است به جای حل مشکلات، آنها را تشدید کند و تهدیدی جدی برای یکپارچگی کشور ایجاد نماید، که انتظار می رود اقای سرگل زایی بر چنین نکاتی واقف بوده باشند و شاید هم تنها هدف وی تجزیه ایران است .بالاخره ما به یاد داریم که ایشان گفتنند؛ ایرانی بودن صرفا یک قرارداد سیاسی هست و یک نژاد نیست! (۹۹)
به راستی سرگلزایی به کجا می رود ؟؟
چگونه ممکن است که یک فرد، هم با طرفداران سکولاریسم، هم با مدافعان معنویت، هم با حامیان فدرالیسم، هم با جمهوری خواهان، هم با دوستان اسراییل و هم با افراد دارای گرایشهای تجزیهطلبانه دارند، همکاری کند؟ آیا این رویکرد، نشانهای از پراگماتیسم و انعطاف است، یا صرفاً تلاش برای نفوذ و شبکهسازی در میان گروههای مختلف؟!
اما در نهایت، بین امواج سکولاریسم، جمهوریخواهی، فدرالیسم، سلطنتطلبی، ایراندوستی یا ایرانستیزیِ سرگلزایی، این پرسش باقی میماند:
ناوگان چشمانداز او در کدام آب و به سمت کدام ساحل در حرکت است؟!!
منابع:
۱
https://sargolzahibalouch.blog.ir/tag/شجره نامه سرگلزایی سنجرانی زهروزایی
۲
https://www.google.com/url?sa=t&source=web&cd=&ved=2ahUKEwiz1fu9p-yKAxVbUKQEHRS3JykQFnoECB8QAQ&url=https://egza.wordpress.com/2008/08/27/the-mystery-of-time/&usg=AOvVaw16QJ7HZaeN8T6w5wtbla7k&opi=89978449
۳
https://drsargolzaei.com/biography/
۴
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمدرضا_سرگلزایی
۵
https://vffif.com/about/
۶
https://drsargolzaei.com/معنای-زندگی/
۷
https://plato.stanford.edu
https://academic.oup.com/mnras/article/465/2/1915/2454766
۸
https://t.me/drsargolzaei/7029
۹
https://escholarship.org/content/qt9jm169dc/qt9jm169dc_noSplash_87a4612ad432e254a2ccb0844233598d.pdf?t=r08p2t&utm_source=chatgpt.com
۱۰
https://youtu.be/AZPbkvx6PmY?feature=shared
۱۱
https://jungnegar.ir/12632/حسی-شهودی/
https://jungnegar.ir/9127/خودشناسی-به-روش-یونگ/
https://coltonhicks.medium.com/from-self-discovery-to-self-mastery-an-ultimate-guide-to-carl-jungs-8-cognitive-functions-fa1470cbb309
۱۲
https://t.me/drsargolzaei/5892
۱۳
https://www.iranketab.ir/book/2413-man-and-his-symbols
۱۴
https://drsargolzaei.com/اتحادیه-خودشیفتگان/
https://drsargolzaei.com/سبک-زندگی/
۱۵
https://ensani.ir/file/download/article/20101210194820-61.pdf
https://vista.ir/w/a/16/x0jl4
https://www.instyle.com/japanese-wellness-strategies-to-try-8775768?utm_source=chatgpt.com
https://www.theguardian.com/books/2024/nov/23/japanese-fiction-britain-translation?utm_source=chatgpt.com
۱۶
https://drsargolzaei.com/اگزیستانسیالیسم/
https://youtu.be/dSN7jDG-2pg?si=pJu2cJm-LSRnLyfq
https://drsargolzaei.com/tag/اگزیستانسیالیسم/
https://t.me/drsargolzaei/3675
https://t.me/drsargolzaei/2966
https://drsargolzaei.com/برنامهریزی-برای-سال-آینده-1400/
https://t.me/drsargolzaei/2854
https://drsargolzaei.com/معنای-زندگی/
۱۷
https://www.raphaelsandingjr.com/existentialistm-a-jungian-perspective/?utm_source=chatgpt.com
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/اگزیستانسیالیسم
https://sepidaraneravan.com/کارل-گوستاو-یونگ/
۱۸
https://drsargolzaei.com/یونگ-شناسی-کاربردی/?utm_source=chatgpt.com
https://drsargolzaei.com/پیامدهای-فرهنگ-واقعیتگریز-در-زمین/
https://t.me/c/2344540798/1/979
https://drsargolzaei.com/?s=کهن+الگو
۱۹
https://www.iranketab.ir/book/2412-jung-s-seminar-on-nietzsche-s-zarathustra?utm_source=chatgpt.com
۲۰
https://youtu.be/dSN7jDG-2pg?si=pJu2cJm-LSRnLyfq
۲۱
https://www.instagram.com/tv/CTdZILogw4X/?igsh=a2h5ZmpqcGp2a3J3
۲۲
https://www.instagram.com/tv/CNVWLgugS-4/?igsh=MWI2ZXJjYzFibWRzbw==
۲۳
https://joas.ihcs.ac.ir/article_7503.html
۲۴
https://modat.ac.ir/دکتر-محمدرضا-سرگلزایی.html?teacher-id=97
https://web.archive.org/web/20190401171217/http://issch.ir/index.php/2017-04-24-12-39-41
https://t.me/www_issch_ir
۲۵
https://takinpharmed.com/درمان-استرس-با-هیپنوتیزم/
https://www.nhs.uk/conditions/hypnotherapy/
https://med.virginia.edu/perceptual-studies/resources/concerns-about-hypnotic-regression/
۲۶
https://drsargolzaei.com/تابآوری/
https://t.me/c/2344540798/1/2683
https://t.me/c/2344540798/1/2678
۲۷
https://t.me/c/2344540798/1/2254
۲۸
https://drsargolzaei.com/حریم-خصوصی/
۲۹
https://blog.busuu.com/oldest-languages-in-the-world/?utm_source=chatgpt.com
https://www.theguardian.com/commentisfree/2024/sep/23/persian-poetic-tradition-hafez?utm_source=chatgpt.com
https://www.buali.ir/fa/article/232/سیری-در-ادبیات-عرفانی?utm_source=chatgpt.com
۳۰
https://www.instagram.com/reel/DFAeCswOead/?igsh=MTQzM3d1d3NkaXBxYQ==
https://www.instagram.com/reel/DFAellGuh5w/?igsh=dmtvYWM1cjVoOHdl
https://www.instagram.com/reel/DFAjJjvOMdh/?igsh=dWp2Z2Y4NGo5enht
۳۱
https://www.investopedia.com/articles/markets-economy/090516/10-countries-most-natural-resources.asp
https://www.visualcapitalist.com/ranked-top-10-countries-by-value-of-all-their-natural-resources/
۳۲
https://t.me/c/2344540798/1/2089
۳۳
https://drsargolzaei.com/ریشه-های-خشونت-در-جامعه-ی-ایرانی/
۳۴
https://drsargolzaei.com/تعهد-اجتماعی-هنر-و-ادبیات،-نقد-داستان-ف/
https://drsargolzaei.com/اتحادیه-خودشیفتگان/
۳۵
https://fararu.com/fa/news/817351/رتبه-ایرانیان-در-ردهبندی-آیکیو-مردم-کشورهای-مختلف-جهان-در-سال-۲۰۲۴
https://www.bishtarazyek.com/what-is-the-normal-iq/?utm_source=chatgpt.com
https://www.baharnews.ir/news/379867/ارتباط-وضعیت-اقتصادی-اجتماعی-ضریب-هوشی
۳۶
https://drsargolzaei.com/اتحادیه-خودشیفتگان/
۳۷
https://drsargolzaei.com/حال-خوب-بادوام/
۳۸
https://onlinelibrary.wiley.com/doi/epdf/10.1002/hsr2.70051
https://surfiran.com/mag/music-and-dance-in-iran/
۳۹
https://ich.unesco.org/en/RL/radif-of-iranian-music-00279
۴۰
https://civilica.com/doc/1261132/۴۱
۴۲
https://t.me/dr_sargolzaei/314
۴۳
https://hypnotismbidaar.com/انواع-هیپنوتیزم/
۴۴
https://youtu.be/je2UmiLZgdM?si=7NHBlcUqLF7EViot
۴۵
https://www.frontiersin.org/journals/psychiatry/articles/10.3389/fpsyt.2022.802606/full?utm_source=chatgpt.com
https://medicine.yale.edu/news/yale-medicine-magazine/article/a-theory-abandoned-but-still-compelling?utm_source=chatgpt.com
۴۶
https://t.me/c/2344540798/1/2681
۴۷
https://drsargolzaei.com/معنای-زندگی/
۴۸
https://drsargolzaei.com/پرستش-کالا-و-بتخانه-برندها/
۴۹
https://drsargolzaei.com/از-غریزه-تا-وظیفه/
۵۰
https://drsargolzaei.com/پیامدهای-فرهنگ-واقعیتگریز-در-زمین/
۵۱
youtu.be/f-2JV7LEkf4?si=8PMV7X2sAxpZi58l
۵۲
https://youtu.be/KhsKNg-4PsY?si=EJJkuTgigJwDYCoH
۵۳
https://drsargolzaei.com/حال-خوب-بادوام/
۵۴
https://t.me/c/2344540798/1/2850
۵۵
https://t.me/c/2344540798/1/2858
۵۶
https://youtu.be/f-2JV7LEkf4?si=Ci2J-bdanIDeLWwv
۵۷
https://drsargolzaei.com/تابآوری/
۵۸
https://t.me/c/2344540798/1/2089
۵۹
https://drsargolzaei.com/تابآوری/
۶۰
https://drsargolzaei.com/اعتیاد-و-بازیهای-تعاملی/
۶۱
https://t.me/c/2344540798/1/2067
۶۲
https://drsargolzaei.com/تعهد-اجتماعی-هنر-و-ادبیات،-نقد-داستان-ف/
۶۳
https://drsargolzaei.com/حال-خوب-بادوام/
۶۴
https://drsargolzaei.com/وحشت-و-ترس-از-کرونا-دوگانه-انکار-و-اغرا/
۶۵
https://youtu.be/bNFh7r_rv7E?si=W477coGf8X_rLsdE
۶۶
https://t.me/drsargolzaei/8067
۶۷
https://www.rcpsych.ac.uk/mental-health/translations/persian/اختلال-دوقطبی?utm_source=chatgpt.com
۶۸
https://drsargolzaei.com/معنای-زندگی/
۶۹
https://t.me/drsargolzaei/17
۷۰
https://drsargolzaei.com/اتحادیه-خودشیفتگان/
۷۱
https://t.me/c/2344540798/1/2863
۷۲
https://drsargolzaei.com/رسانه-و-بحران/
۷۳
https://t.me/c/2344540798/1/2089
۷۴
https://t.me/c/2344540798/1/2055
۷۵
https://t.me/drsargolzaei/2214
۷۶
https://www.instagram.com/tv/CNVWLgugS-4/?igsh=MWI2ZXJjYzFibWRzbw==
۷۷
https://www.instagram.com/tv/CNVWLgugS-4/?igsh=MWI2ZXJjYzFibWRzbw==
۷۸
https://t.me/c/2344540798/1/2682
۷۹
https://t.me/c/2344540798/1/2682
۸۰
https://t.me/c/2344540798/1/2990
۸۱
https://drsargolzaei.com/اتحادیه-خودشیفتگان/
۸۲
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSfvGNnDoLYjOK9nrIdZb0T5sv3RPc21VugAVliyhuxsjralhQ/viewform?usp=sharing
۸۳
https://drsargolzaei.com/وحشت-و-ترس-از-کرونا-دوگانه-انکار-و-اغرا/
۸۴
https://www.nashreghatreh.com/product/detail/107576/ناتمامیت
۸۵
https://web.archive.org/web/20190401171218/http://www.shafaqna.com/persian/component/k2/item/40596-ازدواج-بد-و-طلاق-خوب.html
۸۶
https://www.instagram.com/soheil.sz?igsh=dDh1M3dwdGVjN2Iz
۸۷
https://vffif.com/about/
۸۸
https://www.clubhouse.com/house/کانون-نگرش-نو
https://www.instagram.com/drhealthacademy?
igsh=MW5wdnBjbHp5Yzhpeg==
۸۹
https://iranhrdc.org/fa/tag/مهرک-کمالی/
https://opengovca.com/director/mehrak-kamali#google_vignette
۹۰
https://www.iccongress.ca/arsalan_kahnemuyipour
https://www.iccongress.ca/tags/irgc?utm_source=chatgpt.com
https://www.international.gc.ca/world-monde/international_relations-relations_internationales/sanctions/iran.aspx?lang=eng
https://www.rcinet.ca/en/2015/07/07/iranian-canadians-weigh-in-on-talks-in-vienna/?utm_source=dlvr.it&utm_medium=facebook
https://www.ourcommons.ca/Content/Committee/421/JUST/Brief/BR10514208/br-external/IranianCanadianCongress-e.pdf?utm_source=chatgpt.com
https://foreigninterferencecommission.ca/fileadmin/foreign_interference_commission/Documents/Public_consultation/Iranian_Canadian_Congress_-_Meeting_Summary__EN_.pdf?utm_source=chatgpt.com
https://www.iccongress.ca/radio_canada_iranian_canadians_nuclear_talks_vienna
۹۱
https://www.instagram.com/p/CXTURTZFm9c/?igsh=dDl6bG5xejVkcDhl
https://www.instagram.com/p/CWRgwYbPk7v/?igsh=OHE1c3VlZXFjeDF4
https://x.com/Dialogue1402/status/1818666296499642611
۹۲
https://primemindbodycentre.com/fa/beauty-services/
۹۳
https://hafteh.ca/news/6665/سعید-دهقان-در-دهمین-همایش-اتحاد-جمهوری-خواهان?utm_source=chatgpt.com
https://www.hafteh.ca/news/6606/دهمین-همایش-همبستگی-جمهوری-خواهان-ایران
۹۴
https://action-for-humanity.org/main-persian/
https://www.action-for-humanity.org/armita-projekt-fa/
۹۵
https://www.esg-kiel.de/2023/01/11/themenabend-am-18-01-2023-iran-ein-land-ohne-freiheit-mit-ehsan-abri-und-luca-brunsch/
https://www.ndr.de/kultur/sendungen/freitagsforum/All-In-Gegen-muslimischen-Antisemitismus,ringallin100.html
https://youtu.be/1GVYJSZdrPs?feature=shared
۹۶
https://youtu.be/yI_2Kz1NAoI?si=rtinCKfOPICKdjlL
https://youtu.be/yI_2Kz1NAoI?si=BBqu6hsw6CjEWRHI
۹۷
https://youtu.be/ZiFXgoVzUZY?si=n2YUgHrghnMH3iOk
https://apgc.ca
https://youtu.be/ai26GbYG66Q?si=4cVhIqBW_ifZAHrb
https://youtu.be/ai26GbYG66Q?si=A7g1yU-5LZSsdhcc
۹۸
https://t.me/c/2344540798/1/1196
https://revayataf.com/فدرالیسم-چیست؟-تاریخچه-و-مدل-های-حکومت/
https://www.radiozamaneh.com/673765/
۹۹
https://youtu.be/2jevYt0lDH0?si=eA64_LzOJZED4sPw
Farane
February 22, 2025
az_moghadasi@yahoo.com
Hello and thanks This report was excellent